سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

نمی دانم این چه نیازی در بعضی مردهای ماست که از صبح که از خواب بیدار می شوند باید زن های دور و برشان را بکوبند. خیلی زیاد می بینم که بعضی مردها از هر فرصتی استفاده می کنند تا زن ها را کاملن زیر سوال ببرند و از جامعه و کار و زندگی بیندازند بیرون. البته حکومت هم همیشه در صدد این امر بوده است. از ممنوعیت تماشای والیبال برای زنان تا عدم استخدام آنها در بسیاری از مشاغل و سهمیه بندی کردن رشته های دانشگاهی تلاش روشن حکومت برای بیرون ریختن زن ها از اجتماع بوده است و شاید این تلاش های واضح  اینطور باعث گستاخ تر شدن برخی از مردهای ماست.


جایی که در آن کار می کنم یک کارخانه است با حدود 2000 نفر پرسنل که اکثرشان مرد هستند. این کارخانه یک مهدکودک دارد برای نگهداری از بچه های پرسنل زن. بچه ها 20 نفر هستند و امکانات مهد بسیار کم و محدود است. تنها پرسنل کارشناس به بالا حق استفاده از مهد را دارند و زنان کارگر از چنین حقی برخوردار نیستند. با همه این اوصاف مردانی در مجموعه هستند (از جمله رییس مهدکودک) که هر جا می نشینند از لزوم بسته شدن این مهد حرف می زنند. حرفشان این است که چه لزومی دارد ما مهدکودک داشته باشیم، زن باید بنشیند خانه بچه اش را بزرگ کند و در نهایت به اینجا می رسند که اصلن چرا ما باید زنان را استخدام کنیم که بعد برایشان مهد دایر کنیم؟ با وجود اینهمه مرد بیکار اصلن استخدام زنان اشتباه است.


در تاکسی یا حتا ماشین دوست و آشنا و فامیل تا زنی در خیابان بد رانندگی می کند این جمله آشنا به گوش می رسد که زن ها اصلن باید بنشینند خانه و رانندگی را چه به زن. آخرین بار این را از مردی توی تاکسی شنیدم که می گفت بهترین قانون عربستان ممنوع کردن رانندگی برای زن ها بوده است.


دو هفته است می روم کلاس زبان. معلم کلاس از هیچ شوخی ضد زنی فرو گذار نمی کند. از اینکه حتمن ضمیر she  را برای منشی به کار ببرد و ضمیر he را برای دکتر و بپرسد «مگر دکتر زن هم داریم» یا وقتی کلمه مادر شوهر را به انگلیسی به کار می برد بگوید «که روی سرتان جا دارد» یا بهترین شغل را برای زنان خانه داری بداند و بگوید فقط مرد ایرانی می تواند ماها را تحمل کند تا خیلی چیزهای ریز و درشت دیگر.


من ندیده ام زن ها با این ممارست و پیوستگی مردها را تحقیر کرده باشند و گریه آور این است که گاهی زن ها هم به این حرف ها بها می دهند یا به این شوخی ها می خندند.
می توانم تاثیر تربیت در خانواده و جامعه مردسالار را درک کنم اما شاید انتظار مقاومت و آگاهی بیشتری در برابرش دارم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۷
سورمه

عکس از اینجا


یک دسته بسیار مهم از طرح های ایرانی را که تقریباً در سراسر ایران پراکنده است با نام هراتی و نام جدیدتر و محدودتر ماهی درهم می شناسند. اصطلاح هراتی از آنجا پیدا شده است که این طرح در دوره تیموری و در هرات رواج فراوان یافت و تعداد زیادی طرح شاهانه، چه در فرش و چه در معماری، با این طرح شکل گرفت.
اصطلاح ماهی درهم عامیانه است و نمی دانیم در چه زمانی پیدا شده است، ماهی در هم شکل ویژه ای از هراتی است.
اساس طرح هراتی و گونه ای از ماهی در هم عبارت از دوماهی و گل گردی (معمولاً هشت پر) در میان آن می باشد. بدیهی است در دوره اسلامی ماهی ها به برگ شباهت یافته اند چرا که در دوره اسلامی بر روی فرش و امثال آن نقش واقعی از بین برده اند تا مبادا در نماز، سجده به آن نقش یا موجود کنند، مخصوصاً اهل تسنن بر روی فرش و امثال آن که نقش واقعی انسان و حیوان داشته باشند نماز نمی گذارند، در واقع گل وسط هم چهره انسان بوده است که به یک گل گرد تبدیل یافته است.


از مقاله سیر تحول نقش ماهی در فرش، راضیه صادقی مقدم، بهار 91

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۴
سورمه

امروز بین مادرهای بچه های مهد بحث نیمه اول، نیمه دوم متولد شدن بچه ها مطرح شد. بحث سر عقب افتادن بچه هایی بود که به خاطر چند روز زودتر یا دیرتر متولد شدن نیمه دومی شده اند و یکسال از زندگی عقب افتاده اند.
 من هم یک زمانی وقتی 18 سالم بود تحت تاثیر حرف بزرگترها فکر می کردم چون نیمه اولی هستم و 6 ساله مدرسه رفته ام چقدر از زندگی افتاده ام جلو. وقتی دوره کارشناسی تمام شد هم همچنان به خودم می نازیدم چون هفت ترمه تمام کرده بودم. البته پشت کنکور ارشد ماندن و سردرگمی از اینکه کدام راه را باید بروم و چه چیز برایم بهتر است معادلات جلو بودنم از زندگی را به کلی بر هم زد و آنوقت ها فکر می کردم از زندگی عقب افتاده ام. همه دور و بری هایم ارشد قبول شده بودند و من نه. خیلی هاشان کار می کردند و من نه. خدا رو شکر ازدواج به نظرم ربطی به جلو افتادن نداشت والا احتمالن افسردگی می گرفتم آن روزها!
امروز فکر می کنم جلو افتادن از زندگی ربطی به نیمه اول متولد شدن، جهشی خواندن یا هفت ترمه تمام کردن ندارد. اصلن چرا باید از زندگی افتاد جلو؟ که چه بشود؟ این بچه های بیچاره ای که با فشار بزرگترهای مثلن عاقلشان جهشی درس می خوانند بعدن چه اتفاقی برایشان می افتد؟
این روزها فکر می کنم در هر سنی باید با زندگی پیش رفت. بچه ای که برای درس فشار رویش باشد آن طور که باید بچگی نمی کند و این به نظرم عقب ماندن از زندگی است. چهار کلاس سواد بیشتر چه کسی را خوشبخت تر کرده است؟
هفده ساله که بودم کتاب «شکلات» نوشته «ژوان هریس» را خواندم. جایی از کتاب کسی از شخصیت اصلی پرسیده بود مهمترین چیز در زندگی چیست و او پاسخ داده بود «شادی» و به خوبی یادم هست که من این جواب را نفهمیده بودم. آن وقت ها فکر می کردم چیزهای خیلی زیادی در دنیا مهمتر از شادی هستند. الان اصلن یادم نمی آید آن چیزها چه بودند! 


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۵۶
سورمه

جریان فیلم رستاخیز، قمه زنی و بقیه ماجرا نشان می دهد ما هم در سرزمینمان تفکرات داعشی کم نداریم و عجیب هم از این دوستان حرف شنوی داریم گویا. فقط تا این جای کار شانسی که آورده ایم این است که داعشیان خارج مرزهای ایران سنی مذهب هستند و ما شیعه مذهب و حسابی نژاد پرست! در نتیجه فعلن این داعش و آن داعش همدیگر را قبول ندارند. تا بعد ببینیم چه خواهد شد!

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۳۶
سورمه

بخشش از نظر من یعنى فراموشی. نمى فهمم «مى بخشم اما فراموش نمى کنم» یعنى چه. 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۲۲
سورمه

کار آدم را صبور می کند. به آدم هویت می بخشد و آدم را به خودش می شناساند. اینکه می گویند تا نروی سربازی مرد نمی شوی خیلی حرف اشتباهی است خیلی ها سربازی رفته اند و مرد نشده اند. اینکه کار برای مرد است هم اصطلاح غلطی است. کار برای آدم است.
همه  باید کار کنند، تا بفهمند کی هستند و از دنیا چه می خواهند. منظور این نیست که هر که کار می کند آدم می شود، خیلی از شاغل ها آدم نشده اند اما لازم است، اگرچه کافی نباشد. هر چه پیش می روم می فهمم که مهم نیست اگر کلاس های آموزشی را نصفه رها می کنیم یا مهارت ها را کامل نمی آموزیم. مهم این است که امتحان کنیم حتا اگر از یک جایی به بعد نخواهیم یا نتوانیم ادامه دهیم. راه های مختلف، شهرها، مزه ها، کارها، کلاس ها، مهارت ها، ورزش ها، هنرها، تجربه ها، آهنگ ها، رقص ها، بازی ها... باید امتحان کرد.
مشکل احتمالن اینجاست که اکثر ما مغلوب تعریف های کلیشه ای از زندگی و نقش هایمان می شویم، مادر، پدر، دختر،پسر، همسر، زن و مرد بودن. یادمان می رود قبل از همه اینها ما آدم متولد شده ایم، آدمی که یک بار می تواند زندگی کند، تجربه کند و بمیرد. مدام در حال محدود کردن تجربه های خودمان یا بچه ها و دوستانمان هستیم. مدام در حال محافظه کاری و ترس از ناشناخته هایم. در حالی که پربار بودن زندگی هر کس به تنوع تجربه ناشناخته هاست. 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۳
سورمه

دیشب موسسه آوای طبیعت پایدار به کمک انجمن صنفی راهنمایان گردشگری تهران سمیناری با عنوان کودک و محیط زیست ترتیب داده بودند. سمینار شامل سه بخش بود: در بخش اول نیما آذری از مدیران موسسه آوای طبیعت پایدار گزارشی از بازدیدش از مدرسه سبز جاکارتای اندونزی ارائه داد که قبلن اینجا  درباره اش نوشته بودم. بخش دوم سخنرانی مهندس درویش بود که درباره طرح مدارس جامع محیط زیست صحبت کرد و بخش سوم دکتر وهاب زاده موسس مدرسه کاوی کنج درباره مدارس طبیعت و دلیل مهم بودن این مدارس حرف زد.
حرف های همه این اساتید عالی بود اما من بیشتر از همه از حرف های محمد درویش تحت تاثیر قرار گرفتم به قدری که اشکم سرازیر شد و اگه در سالن ننشسته بودم زار زار به حال خودمان گریه می کردم. گریه از این بابت که همه مملکت را با خودخواهی از بین برده ایم.
محمد درویش با ذهن و بیان فوق العاده اش آمارهایی از وضعیت محیط زیست ایران ارائه داد که عمق فاجعه را نشان می داد. گریه آور این است که با همه اینها و با بدیهی بودن اینکه محیط زیست و منابع طبیعی هر کشور منبعی است غیرقابل بازگشت و اگر از بین رفت برای همیشه از بین رفته است، اما سازمان محیط زیست در ایران یکی از ضعیف ترین سازمان هاست.
نهاد های حکومتی و مردم عادی هیچکدام ارزشی برای محیط زیست این سرزمین قائل نیستند. پر واضح است که با چنین وضعیتی این انتظار که سازمان محیط زیست بتواند همه چیز را یک تنه روبه راه کند خیالی باطل است. تلاش بسیار زیاد و یکپارچه ای لازم است تا بتوان اوضاع را بهتر کرد.
اساتید در سمینار دیروز متفق القول بودند که باید از بچه ها شروع کرد و فرهنگی را شکل داد که بر سر منابع طبیعی کشورش معامله نکند و اینطور کمر به نابودی محیط زیست کشور نبندد. نسلی که حاضر باشد برای درخت ها، حیوانات و خاک و آب سرزمینش هزینه بدهد و سکوت نکند.
اما سوال بعضی دوستان این بود که تا زمانی که این نسل شکل بگیرد چیزی برای محافظت باقی مانده است؟


۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۰۹
سورمه

نیمه گمشده تو، چه کسی می تونه باشه؟

به نظرتون این شبیه قسمتی از ترانه گوگوش نیست؟
هوم! یک پیامک تبلیغاتیه.
 دریافت نکات انتخاب همسر با ارسال 223. هر پیام 75 تومن

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ مرداد ۹۴ ، ۰۹:۲۳
سورمه

در برنامه خندوانه رامبد جوان از ریما رامین فر پرسید چرا بچه دوم نیاوردند. در جای دیگری به او پیشنهاد کرد کارش را کنار بگذارد و به پسر هشت ساله اش بیشتر توجه کند. ریما رامین فر هم از عذاب وجدانی گفت که وقتی پسرش کوچک بود بیشتر بود و حالا کمتر شده و به خاطر این عذاب وجدان سراغ روانشناس هم رفته است.
 
سوال ۱: آیا هرگز از مردی می پرسند که چرا تصمیم به داشتن بچه دوم نگرفته است؟ آیا این یک سوال خصوصی نیست؟
سوال ۲: آیا هیچوقت به مردی که به همین میزان یا حتا خیلی بیشتر کنار بچه اش نیست پیشنهاد می شود که کارش را به خاطر بچه رها کند؟ 
سوال ۳: این عذاب وجدان که گریبان بسیاری از زنان شاغل را گرفته است از کجا می آید؟ از حس مادریشان یا فشار مضاعف خانواده، دوستان، جامعه و یادآوری مکرر و هرروزه  وظایف محتوم و از پیش تعیین شده  مادری حتا در یک برنامه پربیننده و محبوب تلویزیونی؟

لینک مرتبط:


۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۹:۲۷
سورمه

با آقای مدیر صحبت خندوانه دیشب شد. کلی از ریما رامین فر تعریف کرد و گفت بامزه است برعکس شوهرش که حال آدم رو بهم می زنه. دلیل بهم خوردن حال آقای مدیر بوسیدن دست ریما رامین فر توسط امیر جعفری بود. گفت معنی نداره مرد جلوی اینهمه آدم دست زنش رو ببوسه. دست پدر و مادر اشکال نداره ولی اینکارا رو برن خونه خودشون بکنن.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۲ ۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۱:۵۰
سورمه