سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۹ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «ترجمه» ثبت شده است

این سیستم ترجمه کتاب ها واقعا  یک مشکل است و نمی دانم کجا باید این مشکل را حل کند. رفتم کتابی از فردریک بکمن بخرم. سه ناشر چاپش کرده اند با سه عنوان: من دوستت داشتم، من دوستت دارم، معامله زندگی! این آخری که شاهکار ترجمه است احتمالا.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۹۶ ، ۱۵:۵۳
سورمه



اگر کسی گرسنه باشد، دیدن غذا  باعث می شود مغزش با تحریک اسید معده پاسخ دهد. اگر تصویری سکسی ببینیم این سیگنال مغزمان را تحریک می کند و باعث برانگیختگیمان می شود. اما مغز ما به تصاویری که در درونمان درباره غذا یا سکس تولید می کنیم هم پاسخ می دهد. ما می توانیم فقط به غذا یا چیزی سکسی فکر کنیم و متوجه تاثیر این فکر بر بدنمان شویم.
همین طور اگر کسی از ما انتقاد کند باعث تحریک سیستم استرس در ما خواهد شد و اگر این انتقاد در درون خودمان تولید شده باشد این صداهای انتقادی درونی می توانند باعث تحریک استرس و احساس کتک خوردگی در ما شوند. 
همین طور اگر مردم با ما مهربان باشند، ما را درک و حمایت کنند و بپذیرندمان این می تواند سیستم تسکین دهنده ما را فعال کند. به این ترتیب می توانیم نتیجه بگیریم که اگر یادبگیریم تصاویر و تجربه های تسکین دهنده ای در درون خود خلق کنیم شاید بتوانیم در زمان های استرس خودمان این سیستم تسکین دهنده را فعال کنیم.


منبع

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۹۶ ، ۱۶:۴۴
سورمه

نوشته مورگان گریفین
ترجمه سورمه
 
افسرده بودن می تواند به شما احساس بیچارگی بدهد. ولی شما بی چاره نیستید. در کنار مشاوره و دارو، کارهای بسیاری هست که می توانید به تنهایی برای مبارزه با افسردگی انجام دهید. تغییر رفتار، فعالیت های بدنی، سبک زندگی و حتا طرز فکر کردن، روش های طبیعی درمان افسردگی هستند.
1.      یک روش روزمره برای خود داشته باشید. یان کوک می گوید اگر شما افسرده اید، به یک روش روزمره نیاز دارید. او روانپزشک و مدیر بخش تحقیقات افسردگی در برنامه کلینیک دانشگاه یو سی ال ای است.
افسردگی می تواند چهارچوب را از زندگی شما بگیرد. روزها یکی پس از دیگری از بین می روند. تنظیم یک جدول روزانه می تواند کمکتان کند تا به مسیر زندگی برگردید.

2.      تعیین هدف. وقتی افسرده اید حس می کنید نمی توانید هیچ کاری انجام دهید. این مساله باعث می شود حس بدتری نسبت به خودتان پیدا کنید. برای بهتر شدن برای خود اهداف روزانه تعیین کنید.
کوک می گوید از چیزهای خیلی کوچک شروع کنید. هدفی برای خود تعیین کنید که می توانید در آن موفق شوید، مثلا هر روز طرف ها را بشویید.

3.      ورزش. به طور موقت آندروفین ها را افزایش می دهد. آنها نوعی مواد شیمیایی  در بدن ما هستند که باعث ایجاد حال خوب می شوند. همچنین برای افراد افسرده فواید بلند مدت دارند. کوک می گوید اینطور به نظر می آید که ورزش منظم مغز را تشویق می کند که به روش مثبت عمل کند.
به چه مقدار ورزش نیاز دارید؟ نیازی نیست که در یک ماراتن شرکت کنید. تنها چند بار پیاده روی در طول هفته کمک می کند.

4.      سالم غذا بخورید. رژیم جادویی برای درمان افسردگی وجود ندارد. بهتر است مراقب آنچه می خورید باشید. اگر افسردگی شما را به سوی پرخوری سوق می دهد، کنترل روی غذا خوردنتان به شما حس بهتری می دهد.
هیچ چیز قطعی نیست اما، کوک می گوید شواهدی وجود دارد که غذاهای حاوی امگا3 و اسیدهای چرب (مثل سالمون و ماهی تن) و فولیک اسید (مثل اسفناج و آوکادو) بر کاهش افسردگی موثرند.

5.      به اندازه کافی بخوابید. افسردگی می تواند باعث دشواری در به خواب رفتن شود و کم خوابی می تواند افسردگی را بدتر کند.
چه می توانید بکنید؟ با ایجاد تغییراتی در سبک زندگی تان شروع کنید. هر روز در ساعتی یکسان  به خواب روید و از خواب بیدار شوید. سعی کنید چرت نزنید. هر آنچه را که مزاحم به خواب رفتنتان می شود از اتاق خارج کنید، از جمله تلویزیون و کامپیوتر را. آن وقت می بینید که وضعیت خوابتان بهبود پیدا می کند.

6.      مسئولیت هایی به عهده بگبرید. وقتی افسرده اید ممکن است بخواهید از زندگی کناره گیری کنید و مسئولیت هایتان را در خانه و محل کار رها کنید. این کار را  نکنید. درگیر ماندن و داشتن مسئولیت های روزانه می تواند به شما کمک که دارای سبکی از زندگی باشید که به از بین بردن افسردگی کمک می کند. مسئولیت ها باعث می شوند حس کنید کاری انجام می دهید.
اگر به مدرسه یا سرکار نمی روید اشکالی ندارد. به کار پاره وقت فکر کنید. اگر خیلی دشوار به نظر می رسد به کار داوطلبانه رو بیاورید.

7.      افکار منفی را به چالش بکشید. در مبارزه تان علیه افسردگی بخش عمده مبارزه، ذهنی است، طرز تفکرتان را تغییر دهید. وقتی افسرده اید به بدترین نتایج ممکن فکر می کنید.
دفعه بعد که درباره خودتان حس بدی داشتید، از منطق به عنوان یک درمان طبیعی افسردگی استفاده کنید. ممکن است حس کنید هیچکس مثل شما نیست، اما  آیا مدرکی  برایش دارید؟ ممکن است حس کنید بی ارزش ترین آدم روی زمین هستید، اما این احتمال واقعی است؟ باید تمرین کنید، اما قبل از اینکه این افکار کنترل تان را به دست بگیرند دست به کار شوید.

8.      قبل از استفاده از مکمل با دکترتان مشورت کنید. کوک می گوید شواهدی برای تاثیر برخی مکمل ها روی افسردگی وجود دارد. آنها شامل روغن ماهی، فولیک اسید، و مکمل های اس آدنوزین متیونین هستند. اما برای اطمینان پژوهش های بیشتری باید صورت گیرد. همیشه قبل از شروع هر نوع مکملی با دکترتان مشورت کنید، به خصوص اگر داروی دیگری مصرف می کنید.

9.      کار جدیدی انجام دهید. وقتی افسرده اید در یک گودال افتاده اید. خود را مجبور به انجام کاری متفاوت کنید. به موزه بروید. کتاب استفاده شده ای را از روی نیمکت پارک بردارید و بخوانید. داوطلبانه در یک یتیمخانه کار کنید. زبان جدیدی یاد بگیرید.
کوک می گوید وقتی خودمان را وادار می کنیم که کار جدیدی انجام دهیم تغییرات شیمیایی در مغز اتفاق می افتد. امتحان کردن چیز جدید میزان دوپامین مغز را تغییر می دهد که با سطح لذت، خوشحالی و یادگیری در ارتباط است.

10.  خوش بگذرانید. اگر افسرده اید  برای آنچه که دوست دارید زمان بگذارید. اگر هیچ چیز برایتان لذت بخش نباشد چی؟ کوک می گوید این فقط یکی از نشانه های افسردگی است. شما به هر حال تلاش کنید.
 عجیب به نظر می رسد اما  باید روی خوش گذراندن کار کنید. کارهایی را در برنامه تان بگنجانید که قبلا از آنها لذت می برده اید حتی اگر امروز برایتان روزمره و سخت به نظر می رسد. به بیرون رفتن با دوستانتان برای شام ادامه دهید. به سینما رفتن ادامه دهید.
کوک می گوید وقتی افسرده اید می توانید مهارت لذت بردن از زندگی را فراموش کنید. باید دوباره بیاموزید که چطور انجامش دهید، تا وقتی که کارهای جالب دوباره جالب به نظر برسند.
 

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۶ ، ۰۹:۵۵
سورمه

قسمت اول این مطلب


مدل محیطی دختران

اگر کودکی را به عنوان دوره ای برای آماده سازی برای بزرگسالی در نظر بگیریم، در می یابیم که برای قرن ها طول دوره کودکی پسران دو برابر دختران بوده است. تاریخچه ی کودکی دو ویژگی ظاهرا متناقض را درباره بلوغ دختران توصیف می کند: از طرفی دختر بسیار پیش از پسر بالغ می شود و از طرف دیگر حتی زمانی که بالغ شده است کودک باقی می ماند.

آریس (1962) درباره بلوغ زودرس دختران می گوید: «جالب است که  تلاش برای متمایز کردن کودکان (از بزرگسالان) تنها محدود به پسران است... چنانکه جدا کردن کودکان دختر از زندگی بزرگسالانه کمتر از آن است که برای پسران صورت گرفته است».

علیرغم درگیری زودرس دختران با بزرگسالان، آنها هیچوقت به بلوغ نمی رسند. همانطور که کودکی به عنوان وضعیت اجتماعی وابسته به بزرگسال تعریف می شود، یا به عنوان وضعیت عدم جهت گیری فرهنگی، یا عدم بلوغ روانشناختی، دختر حتی بعد از ازدواج و مادر شدن هم در این وضعیت باقی می ماند. هال (1904) توضیح می دهد که زن ها هیچگاه از دوره نوجوانی خارج نمی شوند- از نظر روانشناختی و احساسی رشد آنها در دوره نوجوانی متوقف می شود.

سامرویل (1982) ادعا می کند (بر اساس نوشته های یونانیان) تفاوت سنی و تجربه زیاد بین شوهر و زن، زن را بیشتر به دنیای کودکانش نزدیک می کرد تا دنیای شوهرش. سارتر در زندگینامه اش (کلمات) به یاد می آورد که چطور در کنار مادرش در اتاق کودکی او بزرگ شده است. از احوال نورا (شخصیت نمایشنامه خانه عروسک ایبسن) ما می فهمیم که جامعه از زن انتظار داشته است که نابالغ باقی بماند و شخصیتش را طوری پی ریزی کند که در تمام طول عمرش وابسته، مطیع و شکرگزار باشد. محیطی که دختر در آن رشد می یافت طوری سازماندهی می شد که ابزاری برای در چهارچوب قرار دادن شخصیت او به وجود بیاورد و او را در مسیری قرار دهد که تشخیص  ارزش ها و دانش، از بالا بر او اعمال شود.

مدل محیطی برای دختران دو مرحله اصلی داشت: اول در خانه پدر و بعد در خانه شوهر.

پ.ن: فکر می کنم این مطلب ایسنا خیلی با متن بی ارتباط نباشد

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۵ ، ۱۰:۱۳
سورمه

دارم بخش هایی از کتاب Women and The Environment را می خوانم. کتاب متعلق به سال 1994 و از سری کتاب های Human Behavior and Environment است.

در روان شناسی مبحثی هست به نام روان شناسی محیط که به بررسی تاثیر محیط بر انسان و بالعکس می پردازد. در واقع مدعی است که ما و محیط بر هم تاثیر می گذاریم. معماری فضاهای مختلف، طبیعت، صدا، نور و تغییرات محیط همه بر ما و روانمان موثرند. اما این کتاب انحصارن به محیط و زن پرداخته است. چیزی که در کتاب برایم جالب است تاریخچه هاست. اینکه زن ها در تاریخ تا چه حد می توانسته اند از محیط استفاده کنند و این توانایی یا عدم توانایی در استفاده از محیط چه تاثیری بر زندگی شان داشته است، تاثیراتی که گاه تا امروز ادامه دارد.

در واقع وقتی کتاب را می خوانید به مسائلی پی می برید که ممکن است تا به حال به آنها فکر نکرده باشید یا به نظرتان مهم نیامده باشند. مثلن آیا قوی بودن هوش فضایی در مردان نسبت به زنان ممکن است ارتباطی به استفاده وسیع تر آنها از محیط اطراف و آزادی بیشترشان برای دوری از خانه داشته باشد؟ یا چه شد که غربیان روزگاری به این نتیجه رسیدند که مدارسشان مختلط باشد در حالیکه زمانی پیش از آن آموزش دختران برایش اهمیتی نداشت.

این مقدار باریک بینی اروپاییان در تاریخشان، مکتوب کردن چیزهای کوچک، و تحقیقشان نسبت به همه چیز باعث می شود تا حد زیادی بفهمم چرا ما انقدر عقب هستیم. واقعیت این است که ما هیچوقت تا این حد به شناخت خود نزدیک نشده ایم یا برایش تلاش نکرده ایم که بعد بخواهیم تغییری ایجاد کنیم. حتی بسیاری از اثار مکتوبی که ما را با گذشته خودمان آشنا می کند به دست غیرایرانیان نوشته شده است. ما به طور کلی ملت نویسایی نبوده ایم.  در واقع بسیاری از تغییراتی هم که در دوران مختلف ایجاد کرده ایم صرفا کپی برداری و بدون هیچگونه پشتوانه تحقیقاتی و بررسی تاریخی و کاملا سلیقه ای بوده است.

بخش کوچکی را که ترجمه اش را در اینجا می گذارم راجع به تاریخچه استفاده پسران و دختران از محیط و مدل تربیتی آنان است که بیشتر  آن به قرون وسطا باز می گردد.


مدل محیطی پسران: دوری از خانه

پس از اتمام مدرسه، پسران شهری به مدرسه هایی دور از خانواده هایشان فرستاده می شدند. در رم پسران شانزده ساله به خانواده دیگری برای آموزش نهایی رفتار اجتماعی سپرده می شدند. طبقه نجیب زادگان در قرون وسطا آن دسته از پسرانی را که برای زندگی در ارتش انتخاب شده بودند در هفت سالگی به  خانواده های دیگر می سپردند. پسرانی که برایشان زندگی در صومعه مقدر شده بود حتی زودتر از این سن به کلیسا سپرده می شدند.. خانواده های مرفه حداقل تا آخر قرن نوزدهم پسرانشان را به مدارس شبانه روزی دور از خود می فرستادند. تجار و صنعتگران پسران خود را برای شاگردی کردن به کارگاه صنعتگران دیگر می فرستادند.

ترک کردن خانه تقریبا همیشه با بحران همراه بود، احساس غربت و تنهایی. مک لاگلن (1974) هنگامی که به جدایی زودرس کودکان از خانواده هایشان در جامعه قرون وسطا اشاره می کند خاطراتی از اوردیک ویتالیس نقل می کند که به وسیله پدرش به صومعه ی نرماندی سپرده شده بود:

«پس پسری ده ساله ، من، از کانال انگلیس گذشتم و به نرماندی تبعید شدم، کاملا ناآشنا، هیچ کس را نمی شناختم... مانند یوسف در مصر زبانی را می شنیدم که هیچ چیز از آن را نمی توانستم بفهمم.»

 در حقیقت یوسف که به آن اشاره شده آشکار می کند که در قرون وسطا رسم فرستادن پسر به بیرون خانه دارای جایگاهی اسطوره ایست. نه تنها یوسف، بلکه بیشتر شخصیت های انجیل که باعث وقوع تغییرات تاریخی شدند (مانند ابراهیم، یعقوب، موسی، ییفتاح، ساموئل، سائول و داوود) در کودکی و نوجوانی مجبور به ترک خانه پدریشان شدند.

ریشه های این اسطوره ها در پس احتیاجات اولیه روان شناختی یافت می شوند. بتلهم (1976) وقتی به بازتاب جدا کردن پسران از خانه در قصه های پریان و  افسانه ها اشاره می کند، به ما می گوید:

در بیشتر داستان هایی که دو برادر در آن حضور دارند، یکی به دنیای بیرون می رود و با خطر دست و پنجه نرم می کند در حالیکه دیگری... به سادگی در خانه می ماند. در بسیاری از قصه  های اروپایی برادری که خانه را ترک کرده است به زودی خود را در جنگلی تاریک و عمیق می یابد که حس می کند در آن گم شده است و از چهارچوبی که در خانه والدینش به دست آورده، دست می کشد در حالی که هنوز ساختاری درونی را برای خود نساخته است، ساختاری که تنها می توان تحت تاثیر تجربه های زندگی بدان دست یافت. اینجا مانند بسیاری از قصه های پریان بیرون رانده شدن از خانه برای «کسی شدن» است. پیدا کردن خود نیاز به دور شدن از حصار خانه دارد، تجربه ی دردناکی که دارای خطرات روان شناختی بسیار است. این فرایند رشد، غیرقابل فرار است، دردی که با کودک ناشاد از مجبور شدن به ترک خانه به نماد تبدیل شده است.

 لزوم ترک خانه برای رسیدن به معیار مرد شدن است که در بسیاری از فرهنگ های دیگر هم یافت می شود. بفو (1986) به پس زمینه اجتماعی فرهنگی رشد کودک در ژاپن اشاره می کند: «آنها می گویند برای یک انسان بالغ شدن، باید از برنج دیگری خورد، یعنی باید از خانه دور شد. جایی زندگی کرد که احترام به دیگران و تحمل سختی های مادی و روانشناختی ضروری باشد»

 دور از خانه و دور از همدردی والدین، پسر نه تنها ساختار رفتاری مستقل و تفکر واقعی  را می آموزد بلکه استقامت و تحمل را فرا می گیرد.

مردم شناسانی که به تحقیق مردانگی در جامعه های نانویسا پرداخته اند دریافتند که پسرها برای رسیدن به مرحله بلوغ آدابی داشته اند که حداقل دارای یکی از فاکتورهای زیر را بوده است:

تحقیر دردناک به وسیله مردان بزرگسال در جامعه، آزمودن تحمل و مردانگی، جدا شدن از زنان، عمل جنسی، یا تغییر محل اقامت  که پسر را از مادر و خواهرانش جدا کند.

پسر در فرهنگ غربی برای مدت کوتاه از خانه دور نمی شد بلکه برای چند سال طولانی چنین اتفاقی می افتاد.همین طور او به حاشیه شهر نمی رفت بلکه به موسسه یا خانه ای می رفت که در سطح بالاتری نسبت به خانه یا شهر خودش قرار داشت. تا در آنجا در معرض جامعه ای متفاوت با سنت ها، ایده ها، سبک زندگی و رفتار متفاوت قرار گیرد. عموما پسری که از خانه جدا می شد در سن تفکر انتزاعی قرار داشت. در این سن او مجبور بود خود را با محیط جدید منطبق کند،  تا با ارزش ها و مفاهیم فرهنگ دیگر همانندسازی کند و آنها را با آنچه در گذشته درونی کرده است یکپارچه کند. بعد از این یکپارچه سازی مفاهیم و ارزش ها، پسر بر اساس قوانین سنت های پدری  به خانه برمی گردد، نه تنها به عنوان یک فرد بلکه به عنوان یک انتقال دهنده فرهنگ. او حالا مردی است در اواخر بیست سالگی یا اوایل سی سالگی که با دختری نوجوان ازدواج می کند آن هم تنها بعد از آنکه خود را از نظر حرفه و درآمد تثبیت کرده باشد.

پیوند مرتبط:

قسمت دوم این مطلب



۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۵ ، ۱۴:۴۶
سورمه

علیرغم آنچه دوست داریم باور کنیم، جنس زن در گونه بشر برای عشق ورزیدن به فرزندانش طراحی نشده است: این کودک است، و نه مادر، که به نیاز شدید برای زنده ماندن مجهز شده و تکامل یافته است. تخمین زده می شود که نیمی از ما ، کمتر یا بیشتر، شانس بزرگی آورده ایم و مادرانی بین «عالی» تا «به اندازه کافی خوب» را در قرعه برده ایم. نه به آن معنا که این مادران کاملند - بشر جایزالاخطاست-  یا هیچکدام از موارد ذکر شده در این مقاله را گاهی از خود بروز نمی دهند. اینها اتفاق می افتند اما طرح دائمی زندگی آنها نیستند.


اما برای آنها که در این لاتاری نبرده اند امید و شفا وجود دارد.

برای آنها که به خوبی متوجه موضوع نشده اند: لطفن خوب گوش دهید و این دختران را قضاوت نکنید چون آنها آنچه که دوست دارید درباره مادری و مادر شدن باور داشته باشید را به چالش خواهند کشید.

قسمتی از مقاله

8 Types of Toxic Patterns in Mother-Daughter Relationships

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۵ ، ۱۳:۲۴
سورمه

در یک آزمایش، 84 درصد زنان با وزن طبیعی آرزو داشتند لاغرتر باشند. همچنین وقتی از آنها سوال شد که فکر می کنند چه اندامی برای مردان جذاب تر است، زنانی را انتخاب کردند که از وزن متوسط لاغرتر بودند. هنگامی که همان سوال از مردان پرسیده شد، آنها اندام هایی با وزن متوسط را انتخاب کردند. بله، مردها با وجود  آزادی در انتخاب، لاغر اندام ها را انتخاب نکردند. لطفن روی این اطلاعات کمی فکر کنید.

...

در حالیکه وزن متوسط زنان در دهه های اخیر بالا رفته است، وزن متوسط مدل ها و سلبریتی ها شدیدن پایین آمده است. فشار روی زن ها از طرف رسانه ها که چطور باید به نظر برسند بسیار زیاد است. تخمین زده می شود که دختران نوجوان در سال بیش از 5000 پیام رسانه ای درباره ی جذاب بودن دریافت می کنند.


لینک مطلب

پ.ن: قسمتی از مطلب اصلی به سایز سینه دلخواه مردان اشاره دارد که خیلی مفرح است. :)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۰۷
سورمه

در سال 2008 کشور روآندا اولین کشور در دنیا شد که پارلمانی با اکثریت زن داشت (56 درصد کرسی ها). در مارس 2011 روآندا همچنان تنها کشور دنیا بود که اکثریت پارلمان آن را زنان تشکیل می دادند.

اکثر پارلمان های دنیا امروز اکثریتی مردانه دارند و در نتیجه احتمالن دارای سوگیری نگاه مردانه در قانون گذاری هستند (که در آن تجربیات و دیدگاه های مردانه ترویج می شود). در 31 ژانویه 2011 متوسط زنان در پارلمان های دنیا 19 درصد بوده است. در کشورهای شمال اروپاسهم زنان از پارلمان ها بالا و نزدیک به 41 درصد به طور میانگین است اما در بسیاری از کشورهای غربی بسیار پایین تر است (برای مثال نسبت زنان در کنگره آمریکا 19 درصد و در بریتانیا 29 درصد است).

منبع

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۳۵
سورمه

 
به نظر می رسد که آسانترین افراد برای فریب خوردن آنهایی هستند که قبلن فریب خورده اند. بر اساس مطلب  Doug Shadel متخصص در AAPR «در دنیای فریب این بسیار واضح است که افرادی بهتر از همه فریب می خورند که قبلن فریب خورده اند»
این مساله ممکن است یک آسیب پذیری ژنتیکی را نسبت به چرب زبانی نشان دهد. اما احتمال بیشتری دارد که توضیحی کاملن روانشناختی برایش وجود داشته باشد:  داشتن میلی غیرمنطقی و قدرتمند به قبول این باور که شما در رابطه با فردی هستید که خواهان کمک به شماست. چنین میلی در اکثر موارد از یک یاس زودرس در رابطه های پیشین ریشه می گیرد. ایمان داشتن به کسی که شما را زمین می زند- به خصوص هنگامی که شما بسیار بی تجربه یا نیازمند کمک هستید- یکی از دو نتیجه ی زیر را در بر دارد:
شما بدبین و بی اعتماد می شوید، این تجربه را به دیگران تعمیم می دهید و از خود در برابر آسیب محافظت می کنید.
یا اینکه چنین اتفاقی را نادیده می گیرید. این نادیده گرفتن می تواند ریشه در این احساس داشته باشد که شخصی که شما را مایوس کرده بسیار برای شما مهمتر از آن بوده که بتوانید از او دست بکشید، مانند یک والد متناقض که شما هنوز به حمایتش نیاز دارید. در نتیجه شما آسیب را برای خودتان مبهم می کنید، آن را توجیه می کنید، یا از ذهنتان پاک می کنید و فرد متجاوز را حفظ می کنید، در حالیکه احساس شرم و خجالت را به خاطر چنین ساده لوحی با خود یدک می کشید.
اگر فرد متمایل به چنین پاسخی باشد، بسیار احتمال دارد الگویی از آسیب پذیری در برابر فریب را به وجود بیاورد. در واقع اگر  چنین فردی احساس کند که احتمال فریب وجود دارد، حواس خود را پرت می کند. یادآوری تجربه ی مایوس شدن و آسیب دیدن-اغلب به طور ناخودآگاه- به او سیگنالی می دهد که در انتظار تکرار دردناکی باشد. او به این ترتیب می تواند این باور را حفظ کند که کسی، روزی، می خواسته به او کمک کند.
Shadel می گوید که ابتدا با فهمیدن اینکه هنرمندان فریبکار ترجیح می دهند روی سرمایه گذارانی تمرکز کنند که قبلن گول خورده اند شگفت زده شده است چون انتظار داشته که این قربانیان حالت دفاعی بگیرند... اما در بین مصاحبه با هنرمندان فریبکار از طریق شغلش به عنوان وکیل مشتری دریافته است که در چشم مجرمان، فردی که 10 هزار دلار از دست داده است مورد خوبی برای کلاهبرداری است.
,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۴:۰۳
سورمه