سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کار» ثبت شده است

سازمان های ما معنی «انسان»، «آدم»، «سرمایه ی انسانی»، «شعور»، «مغز»، «آزادی»، «فکر» و چیزهایی شبیه به این را نمی فهمند. دوست دارند به آغل هایی پر از گوسفند شبیه باشند و البته گوسفند غیر از چریدن کار دیگری نمی تواند بکند.

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۴ ، ۰۷:۱۹
سورمه

ماده 6 قانون کار:

 بر اساس بند چهار اصل چهل و سوم و بند شش اصل دوم و اصول نوزدهم ، بیستم و بیست و هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران ، اجبار افراد به کار معین و بهره کشی از دیگری ممنوع و مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و رنگ ، نژاد ، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود و همه افراد اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و هر کس حق دارد شغلی را که به آن مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومی و حقوق دیگران نیست برگزیند.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۴ ، ۰۸:۴۵
سورمه

جایی که دوسال است در آن کار می کنم مردانه ترین محیطی است که تا به حال درش کار کرده ام و به نتیجه ی ادبیاتی_اجتماعی ویژه ای رسیده ام. 
می خواهم پیشنهاد کنم به جای واژه ی خاله زنک از این به بعد از واژه عمو مردک استفاده شود. واقعن درست تر و دقیق تر است و البته جدی تر. در این مدت فهمیده ام که اگر زن ها راجع به موضوعات پیش پا افتاده غیبت می کنند یا حتا دروغ می سازند اما مردان بسیار جدی تر، هدف مندتر و بی رحمانه تر این کار را انجام می دهند، چنان که از بیخ و بن تخریب شوید. اینکه چرا این اتفاق می افتد واقعن به پژوهش نیاز دارد اما حدس من این است که مردها زن هراسی شدیدی دارند. اینکه این زن هراسی فقط در ایران است یا در جاهای دیگر  هم یافت می شود، باز هم نیاز به پژوهش دارد و اینکه واقعن در جامعه ای که مردها به دلیل مرد بودن از رانت ویژه ای برخوردارند چرا اینهمه از زنان می ترسند و با کوچکترین موفقیتی از جانب یک زن مستقیم و غیر مستقیم به او می تازند باید مورد بررسی قرار بگیرد.
جالب است که بعد از صحبت درباره این تجربه با یکی دو تا از دوستانی که آنها هم در محیط های مردانه کار می کنند با تجربه های مشابهی روبرو شدم که این سوال را پررنگ تر می کند که با اینهمه فراوانی حسادت و رفتارهای مخرب بین مردان، چطور است که هنوز ما برای این خصلت ها از صفات زنانه استفاده می کنیم و تا حد زیادی هم به زنانه بودنشان باور داریم. 
البته بهترین واژه همیشه واژه ایست که بار جنسیتی نداشته باشد چون واقعیت این است که صفت های شخصیتی در هر جنسی می توانند یافت شوند. اما واقعن چه شد که واژه خاله زنک به وجود آمد در حالی که این صفت به طرز غریبی در مردان یافت می شود و بسیار هم قوی و آسیب رسان است.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۴ ، ۰۷:۵۷
سورمه

از نشانه های یک شرکت نیمه دولتی ایرانی آن است که بعد از دو هفته مرخصی اجباری برگردی و ببینی همه اتاق کارت را خاک گرفته زیرا پارتیشن های اتاق ایکس باید به دیوار تبدیل شوند که البته در مدیریت قبلی شرکت همین دیوارها به پارتیشن تبدیل شده بودند.
 همه اینها در حالیست که شرکت اضافه کاری ها را کم کرده و اجازه استخدام نیروی ضروری برای یکی از بخش ها را نمی دهد، به دلیل کمبود بودجه.

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۴ ، ۰۸:۰۲
سورمه

دروغ، دروغ، دروغ!

من انگار تازه فهمیده ام دنیا چطور می چرخد. انگار تازه با ساز و کار جهان آشنا شده ام. بنزین دنیا، دروغ است. بدون دروغ، زمین دیگر دور خودش نمی چرخد. تازه فهمیده ام آدم ها مثل آب خوردن دروغ می گویند و مثل آب خوردن قسم دروغ می خورند حتا به جا عزیزترین کسانشان، حتا به جان بچه هایشان.


اما می دانید، اگر قرار باشد کسی را ملامت کنم احتمالن زن خدماتی شرکت را که از روی ترس دروغ می گوید و جان بچه هایش را قسم می خورد ملامت نمی کنم. گرچه از نظر من آدم ها همیشه باید از پایمال شدن شخصیتشان بیشتر از از دست دادن کارشان بترسند اما باز هم لعنتم را به کسانی می فرستم که آدم ها را تحقیر شده و ترسو می خواهند.


لعنتم بر کسانی است که از انسان صاحب حق و باعزت نفس می ترسند و آدم هایی را برای انجام کارها انتخاب می کنند که تو سری خور و عاجز باشند تا بتوانند اقتدار پوشالیشان را حفظ کنند؛ و چقدر در 8 سال سیاه این سال های ایران، به خصوص چهار سال آخرش، مدیران این چنین در جای جای مملکت زیاد شدند. کوتوله هایی که برای ریاست کردن نیاز به آدم های کوچک یا کوچک کردن آدم ها داشتند و هنوز تاثیر مخربشان باقی است. کوتوله هایی که تا بودند از بیرون ریختن انسان های صاحب حق و دانش و توانایی و احترام از سازمان ها و دانشگاه ها و صنایع دریغ نکردند و آنها را با کوتوله هایی شبیه خودشان جایگزین کردند و هنوز ایران سرزمین کوتوله هاست و خدا می داند روزی باز سرزمین بزرگان خواهد بود یا نه. 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۲۰
سورمه

کار آدم را صبور می کند. به آدم هویت می بخشد و آدم را به خودش می شناساند. اینکه می گویند تا نروی سربازی مرد نمی شوی خیلی حرف اشتباهی است خیلی ها سربازی رفته اند و مرد نشده اند. اینکه کار برای مرد است هم اصطلاح غلطی است. کار برای آدم است.
همه  باید کار کنند، تا بفهمند کی هستند و از دنیا چه می خواهند. منظور این نیست که هر که کار می کند آدم می شود، خیلی از شاغل ها آدم نشده اند اما لازم است، اگرچه کافی نباشد. هر چه پیش می روم می فهمم که مهم نیست اگر کلاس های آموزشی را نصفه رها می کنیم یا مهارت ها را کامل نمی آموزیم. مهم این است که امتحان کنیم حتا اگر از یک جایی به بعد نخواهیم یا نتوانیم ادامه دهیم. راه های مختلف، شهرها، مزه ها، کارها، کلاس ها، مهارت ها، ورزش ها، هنرها، تجربه ها، آهنگ ها، رقص ها، بازی ها... باید امتحان کرد.
مشکل احتمالن اینجاست که اکثر ما مغلوب تعریف های کلیشه ای از زندگی و نقش هایمان می شویم، مادر، پدر، دختر،پسر، همسر، زن و مرد بودن. یادمان می رود قبل از همه اینها ما آدم متولد شده ایم، آدمی که یک بار می تواند زندگی کند، تجربه کند و بمیرد. مدام در حال محدود کردن تجربه های خودمان یا بچه ها و دوستانمان هستیم. مدام در حال محافظه کاری و ترس از ناشناخته هایم. در حالی که پربار بودن زندگی هر کس به تنوع تجربه ناشناخته هاست. 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۲۳
سورمه

13 ساله اینجا کار می کنه. دیپلمه و سی ساله و مذهبیه. همیشه خیلی اضطراب داره. خیلی راحت می شه با حرف زدن از قرارداد ترسوندش و رییس قبلیش خیلی اینکار رو باهاش کرده و انگار همه می دونن اگر خواستن به خواسته شون برسن از این طریق می تونن.
قبلن یه بار ازدواج کرده. شوهر سابقش عصبی بوده و دست بزن داشته. حدود شش سال باهاش زندگی کرده و بعد جدا شده. بعد طلاق ذهنیتش این بوده که باید با یکی مثل خودش ازدواج کنه چون اگه با یه مرد ازدواج نکرده ازدواج کنه همیشه بهش سرکوفت خواهد داد. در نتیجه خواستگارای ازدواج نکرده رو مدام رد کرده. 


چند وقت پیش یکی از همکارا یکی از آقایون شرکت رو بهش پیشنهاد می ده. مردی که تازه جدا شده و یه دختر هفت ساله داره. دخترک با مادرش زندگی می کنه. همه از این مرد تعریف می کنن و می گن مرد خوبیه.


از مرد خوشش میاد ولی تصمیم می گیره این بار زود تصمیم نگیره و زیر بار عقد نمی ره. قرار می شه صیغه محرمیتی خونده بشه تا همدیگه رو بیشتر بشناسن ولی به خاطر جو مسموم شرکت این ارتباط رو اعلام می کنن چون فکر می کنن که اگه کسی بیرون ببینتشون براشون بد می شه.


همه چی خوب بوده تا اینکه زن سابق مرد اعلام می کنه ممکنه بخواد ازدواج کنه و دخترک رو به مرد بسپره. مرد مشوش می شه. از همکار ما می خواد که کارش رو ول کنه و دخترک رو بزرگ کنه و اگر این کار رو نکنه مرد مجبوره بره دهاتشون تا اونجا با کمک مادرش دخترش رو بزرگ کنه. اینجاست که تردید می افته به جون همکار ما. برای یکی از همکارها که خیلی بهش اعتماد داشته، قصه رو تعریف می کنه. همکار مذکور هم بهش می گه بهتره هر طوری هست این مرد رو ازدست نده چون شنیده که آقای فلانی و بهمانی (روسای همکار ما) گفتن که اگه این بار هم خانم فلانی تو رابطه اش شکست بخوره ما قراردادش رو تمدید نمی کنیم.


حالا این همکار اومده پیش من و ازم می پرسه بهتر نیست بره با مدیرمون صحبت کنه و موقعیتش رو توضیح بده و بگه اینها یه صیغه محرمیت بیشتر نخوندن که فقط برای آشنایی بوده و با این شرایط نمی تونن ادامه بدن؟ از طرفی به شدت نگران حرف همکارهاست که می خوان بگن فلانی آدم بسازی نیست.


پ.ن 1: اینهمه عادی بودن تجاوز به حریم شخصی یه آدم وحشتناکه. اینکه یه زن مطلقه فکر کنه برای یه اشتباه باید تا آخر عمر تقاص پس بده و حق نداره با هر کس که خوشش اومد ازدواج کنه و ازدواج نکرده ها حق دارن بهش سرکوفت بدن، اینکه مردی که بچه داره به جای اینکه خودش مسئولیت بچه اش رو بپذیره و از قبل برای همچین موقعیتی فکر کرده باشه و بعد تصمیم به ازدواج گرفته باشه از همسر جدیدش بخواد شغلش رو رها کنه تا بچه ی اون رو بزرگ کنه، اینکه آدم ها تو جامعه جوری رفتار می کنن که یه زن مطلقه همش بخواد به آبروش فکر کنه و همه چیز رو توضیح بده و آسه بره و آسه بیاد که کسی حرفی نزنه، اینکه کسی که باید محرم راز و شنونده درد دل آدم باشه و خوبی آدم رو بخواد اینطور آدم رو از حرف و تصمیم مردم بترسونه  و اینکه انقدر این دخالت ها تو زندگی طبیعی شده که همکار ما کاملن باور داره که اگه تو این ارتباط شکست خورد ممکنه قراردادش تمدید نشه و می خواد درباره یه امر کاملن خصوصی با مدیر صحبت کنه، اینا فاجعه است ولی هر روز اتفاق می افته و همه در این تجاوز با هم همدستن.


پ.ن 2: این وضعیت شرکت ناخودآگاه من رو یاد دبیرستانمون می ندازه. قوانین غیر منطقی و دخالت ناظم های مدرسه در همه چیز حتا شخصی ترین مسائل. فکر می کنم اون مدارس که البته تا حد زیادی والدین رو هم کنار خودشون داشتن، دقیقن هدفشون تربیت آدمایی مثل همکار ما بود. آدم های همیشه مضطربی که برای خودشون حقی قائل نباشن و فکر کنن برای هر حرکتشون که از دید جامعه مورد تایید نیست باید توضیح بدن.


پ.ن 3: امیدوارم نسل جدید رو آگاه تر به حقوقش تربیت کنیم.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۴ ، ۱۴:۱۷
سورمه

صدا و سیما نگاه نمی کنم، بی بی سی هم. توان اینهمه خبرهای بد دستچین شده را ندارم. گاهی ایسنا و مهر می خوانم و از فیسبوک بعضی خبرها را دنبال می کنم که دارم فکر می کنم اینها را هم بگذارم کنار. انقدر حجم خرابی ها زیاد است که حس می کنم در حال منقرض شدنیم.

خانه های قدیمی را به بهانه ها ی واهی که البته پشتش پول های کلان خوابیده هر روز خراب می کنند و کسی به فکر نیست. هر روز از تهران و یزد و شیراز خبر تخریب می آید و لابد ما خواب برج و پنت هاوس می بینیم و اینها برایمان خرابه هایی بیش نیستند. 

بعضی ها برای والیبال دیدن زنان خودشان را خفه کرده اند ولی از اینهمه خبر دزدی ککشان نمی گزد. فراکسیون ضد زنان مجلس به روحانی اعتراض می کند که چرا نرفتن زنان به والیبال را محکوم می کنی ولی یک کلمه راجع به تجاوز به دختربچه ی یازده ساله حرف نمی زند. مردم هم درباره تجاوز هیچ واکنشی نشان نمی دهند، حالا اگر فردا گلشیفته از خودش عکس بگذارد می خواهند فریاد وا اسفا سر بدهند. پیروزی والیبالیست هایمان با تیترها و کارهای احمقانه و نژادپرستانه حضرات کوفتمان می شود.

صدا و سیما گویا تصمیم گرفته هر روز منفور تر از دیروز باشد، دوتا برنامه خوب داشت کلن که در یکیش را تخته کرد. رادیو هفت را می گویم. از تفکیک جنسیتیش که نباید ناراحت باشم،ها؟ عادیست در این مملکت، آنهم صدا و سیما! همه اینها با حرف ها و تصاویر رییس جمهور سابق کامل می شود.

 شاید سر کار هم نرفتم. اضافه کاری ها نیمه قطع است. من که تا مجبور نمی شدم اضافه کار نمی ماندم. اصولن اعتقاد ندارم به اضافه کار. اما آنجا خیلی ها هشت شان گرو نه شان است و مثل من انقدر خوش شانس نیستند که بتوانند به اعتقادشان فکر کنند و  طبق آن رفتار کنند.

 خانوم همکاری دارم که خیلی سواد ندارد. خدماتچی است.  دو تا دختر دارد، شوهرش مرده و سرپرست خانواده است. یک دخترش محصل است و آن یکی لیسانس بیکار و حالا اضافه کاریش نصف شده و می دانید یکی از دغدغه هایش چیست؟ خرج نوار بهداشتیشان. خوشتان نیامد؟ دغدغه ی بی ارزشی است؟ به هرحال بعضی ها خرج نواربهداشتی هم برایشان مساله است. برای خانواده ای که از سه زن تشکیل شده بدون هیچ مردی لابد.

کجا بروم خودم را گم و گور کنم که اینها را نشنوم و نبینم؟ من کبکم، می خواهم سرم را فرو کنم در برف. کجا بروم که برف ببارد؟ 


۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۴ ، ۲۳:۱۶
سورمه


یکی از مکان های بسیار زیبایی که در سفر قزوین-زنجان دیدم برج های خرقان بود. این برج ها متعلق به دوره سلجوقی هستند و آجرکاری های متنوع و زیبایی دارند. خیلی دوست داشتم این برج ها را از نزدیک ببینم و فکر نمی کردم فرصتش پیش بیاید. حتا توانستم از راه پله تنگ و تاریک یکی از برج ها بالابروم و منظره ی زیبای دشت و برج دیگر را از آن بالا ببینم. 




ولی در چنین اوقاتی نمی توانم جلوی ذهنم را بگیرم که مدام می پرسد چه شد که امروز از آن معماری و حس زیبایی شناسی و سلیقه چیزی نمانده؟ چه شد که آنچنان مشغول کپی کاری شدیم که چیزی از معماری خودمان را در ساختمان های جدید نمی توانیم ببینیم؟

 این اتفاقات خیلی جدید است، مربوط به همین پنجاه شصت سال اخیر. سوال بزرگترم این است که چرا از غرب فقط بعضی قسمت هایش را کپی می کنیم؟ نگهداری از بافت قدیمی و میراث فرهنگی شان را کپی نمی کنیم و فقط ساختمان سازی جدید و برج هایشان را دوست داریم آنهم خیلی وقت ها نه با همان کیفیت بلکه با کیفیتی بسیار نازل. گویا آنچه برایمان مهم است کپی برداری ظاهری است. شاید هم اصلن کپی نمی کنیم، افتادیم به ساخت قوطی کبریت های بدقواره که شاید هیچ جای دیگری هم نشود پیدایشان کرد. مکان هایی نه برای زندگی که شاید فقط برای خواب.
به دلیل شغلی که دارم گاهی باید به کارگران بستری، از کار افتاده یا بیمار سربزنم. به همین دلیل مکان هایی را می بینم که قطعن اگر این شغل را نداشتم نمی رفتم ببینم. با اینکه درآمد این قشر جامعه اندک است و خیلی هاشان در شهرهای حومه ای و در خانه های کوچک زندگی می کنند اما حداقل های زندگی ایرانی در همه این خانه ها وجود دارد.
اما هفته پیش برای عیادت یکی از پرسنل راهی خانه های مسکن مهر رباط کریم شدیم. شهرکی شبیه یک شهر متروک و رها شده، مملو از خانه های خالی با شیشه های شکسته، بدون امکانات رفاهی. فقط چند بقالی توانستیم ببینیم. هیچ میوه فروشی یا شیرینی فروشی نتوانستیم پیدا کنیم. برای کمترین نیازها افراد باید به رباط کریم مراجعه می کردند. کنار خیابان ها پر بود از نخاله های ساختمانی. هیچ تابلوی راهنمایی  برای پیدا کردن آدرس وجود نداشت و شماره ساختمان ها به گونه ای بود که نیمساعت دور خودمان گشتیم تا ساختمان همکارمان را پیدا کردیم.



 البته این ها در حالیست که همگی برخی برج های تهران را با امکانات زیاد و سالن ورزش و استخر و مغازه های متعدد دیده ایم، پس دوستان سازنده این شهرک ها هم دیده اند لابد. پنجاه سال پیش شرکت کشت و صنعت هفت تپه خوزستان برای کارگرانش خانه های سازمانی ساخت تا با خانواده هایشان آنجا زندگی کنند و پیش بینی وسایل رفاهی این خانه های سازمانی را هم کرده بود یا برای خانه های سازمانی شرکت نفت در اهواز که مجتمع رفاهی و رستوران و سینما پیش بینی شده بود. ما از این تجربه های پنجاه ساله هیچ چیز یاد نگرفتیم. مردان را به صورت اقماری فرستادیم عسلویه تا با تنهایی و ساعت کار زیاد یکجوری سر کنند و بعد برایمان جای سوال شد که چرا اعتیاد آنجا بیداد می کند. این هم از مسکن مهرمان.



ما شرقی هستیم و شرقی ها قرار بود به خانواده بیشتر اعتقاد داشته باشند. قرار بود شرقی ها معنوی تر باشند و قدر زمین را بیشتر بدانند. ما ایرانی هستیم و قرار بود ایرانی هوای اب و باد و خاک و آتش را بیشتر داشته باشد ولی نمی دانم در این چهل پنجاه سال چه اتفاقی برایمان افتاد که همه چیز یادمان رفت. کاریزهایمان را فراموش کردیم و به جایشان سد ساختیم. بادگیرهایمان یکی یکی فروافتادند. از حوض در خانه هیچکداممان خبری نیست. نمی دانیم هشتی چیست و از ارسی سر در نمی آوریم. حتا خیلی از ساختمان ها امروز حیاط ندارند چه برسد به باغچه.

خیلی از داشته هایمان را فراموش کردیم و چیز زیباتری هم جایگزینش نکردیم. حداقل بعضی از ما خانه قدیمی پدربزرگ و مادربزرگمان را دیده ام ولی برای نسل بعد فقط می شود قصه اینها را تعریف کرد، البته اگر قصه ای یادمان بماند.


پیوند:
می توانید اینجا عکس های چند خانه قدیمی را ببینید

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۴ ، ۱۵:۲۹
سورمه

ماه رمضان برای من یک معضل بزرگ است، چه آن وقت ها که با خویشاوندان مذهبی ام یک جا زندگی می کردم و چه حالا که در یک سازمان نیمه دولتی زیر نظر یکی از نهادهای مثلن مذهبی مملکت کار می کنم.
 این دوستان حاضرند هر نوع ریا از شما سربزند ولی آن طور شما را ببینند که دوست دارند. اگر بدانند شما روزه نمی گیرید احتمالن خیلی برایشان مهم نیست اما شما باید وانمود کنید که روزه هستید. اگر به حجاب اعتقاد ندارید مهم نیست اما با تمام قوا باید در برابر آنها وانمود کنید که به حجاب معتقدید. خلاصه موجودات عجیبی هستند ولی عجیب بودنشان مهم نیست. مساله شروع یک عملیات سری است که از آغاز رمضان به راه می افتد و شما انواع و اقسام روش های آب و غذا بردن به شرکت و خوردن آنها در موقعیت های مختلف و شگفت را یاد می گیرید. شاید بعدها در جنگ به کار بیاید یا در وضعیتی حاد برای زنده ماندن.
البته گویا اوضاع به بدی سه چهار سال پیش نیست که دوستان با لباس های کوماندویی در خیابان ها می ایستادند مبادا شما در ماشینتان، یواشکی چیزی نوش جان کنید.
و مثل همیشه اینکه شما زن هستید و زن های سالم حتا اگر بسیار هم مذهبی و معتقد باشند چند روز در ماه را نمی توانند روزه بگیرند اصلن مهم نیست. شما در چنین روزهایی زن نیستید! وانمود کنید! مساله مهمی نیست. ریاکاری چیز خوبی است که در این مملکت حتمن به کارتان می آید، پس این فرصت ها را برای تمرین از دست ندهید.

پیوند:
ریاکاری، در انسانشناسی و فرهنگ

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۴ ، ۱۱:۱۳
سورمه