سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «Psychology Today» ثبت شده است

این روزها تبعیض را زیاد در محل کار حس می کنم. می بینم که چطور نابلدی ها،اعتراض ها و بدرفتاری های همکاران مرد تحمل می شود اما اعتراض یک همکار زن غرغر زنانه تلقی می شود یا اشتباه کوچکش به این نتیجه گیری بزرگ می رسد که با زنان نمی توان و نباید کار کرد و همه اینها به این نتیجه گیری بزرگتر که زنان نباید کار کنند. جالب است که  می توانیم به خودمان اجازه دهیم که به راحتی حق کار کردن را از جماعتی فقط به دلیل نوع خلقتشان بگیریم.


امروز  به این مطلب برخوردم و با توجه به حال و روز این چند وقت ترجمه اش کردم. این مقاله احتمالن نشان می دهد همه جای دنیا آسمان کم و بیش همین رنگ است با این تفاوت که یک جا اصل مساله زیر سوال است و هر روز برایش کار علمی و عملی انجام می شود و هرگز کسی نمی تواند به این صراحت هر روز و حتا هر ساعت حق کار زنان را به طور کلی زیر سوال ببرد و در جای دیگر حکومت، قانون، جامعه و خانواده همداستان می شوند تا حق آدم ها را ازشان بگیرند و در مغزشان اینطور فرو کنند که درستش همین است و ذات زندگی و زن ها و مردها و خلقت این است و همه چیزهایی که لابد شما بهتر از من می دانید و هزاران بار شنیده اید.


 
سکسیسم در محل کار شما زنده و سالم است


این تابستان مثل قبل دخترم را چندین بار با خودم سرکار بردم. همکار(زن)  به تفاوت برداشت همکاران نسبت به زمانی که او فرزندش را سرکار آورده بود اشاره کرد (ما هر دو پروفسور کالج هستیم در نتیجه عجیب نیست که وقتی در دفترمان مشغول تحلیل داده هستیم فرزندمان با کامپیوتر بازی کند). اما وقتی من دخترم را سر کار بردم افراد زیادی فکر کردند کار قشنگی است و وقتی همکارم این کار را کرد آن را «نامناسب» دانستند (با این منطق که «چرا این زن بلد نیست نگهداری از بچه اش را مدیریت کند»). این جریان باعث شد به انواع شایع دیگر سکسیسم که به طور مرتب در محیط کار اتفاق می افتد فکر کنم.


ما اخیرن بحثی پیرامون لباس مناسب برای کارکنان دانشجو داشتیم. تمرکز آن کاملن روی دانشجویان زن و زمان هایی بود که آنها لباس «نامناسب» می پوشند. قطعن پسرها و دخترها هردو می توانستند لباس های کاملن غیر رسمی و معمولی برای کار انتخاب کنند، اما ما اینجا راجع به لباس های تحریک آمیز از نظر جنسی حرف می زنیم، و این تنها درباره زنان است. هیچوقت مردی را «فاحشه» صدا نمی زنند.


همکاران من از تحصیلات عالی برخوردارند و حرفه ای رفتار می کنند. آنها احساس قدرت می کنند و اکثرشان می توانند هنگام خشم رک و بی پرده باشند. اما وقتی همکاران زن کم تحمل، جسور یا زودرنج اند تغییر کوچکی اتفاق می افتد. اغلب به راحتی با مردان با  واژه هایی مانند «متکبر»، «بدخلق» یا «غیرعادی» کنار می آیند اما همانطور که همکارم در درس جنس و جنسیت می گوید معادلی برای کلمه «سلیطه» برای مردان وجود ندارد.


رشته ای از پژوهش ها راجع به رهبری وجود دارد که نشان می دهد چطور رهبران زن و مرد متفاوت درک می شوند، و حقیقت این است که زنان در مقام رهبر باید به  استانداردهای بالاتری برسند. در نتیجه زنان کمتری به رده های بالا دست می یابند.


اغلب مواقع می بینم که همکاران زن متهم به رفتار بد یا نامناسب  می شوند در حالیکه همتایان مرد آنها همان رفتارها را انجام می دهند و به راحتی با آنها مدارا می شود. باید تایید کنم که «امتیاز مرد بودن» اغلب بر چشم انداز من سایه می اندازد و من این تفاوت های کوچک (و نه چندان کوچک) که سکسیسم باعث آنهاست را نمی بینم. اما همه ما باید نسبت به  رفتارمان آگاه تر باشیم و  برای داشتن برخورد برابر با زن و مرد تلاش کنیم.


رونالد ای. ریجیو

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۶ مهر ۹۴ ، ۱۰:۴۵
سورمه

 
به نظر می رسد که آسانترین افراد برای فریب خوردن آنهایی هستند که قبلن فریب خورده اند. بر اساس مطلب  Doug Shadel متخصص در AAPR «در دنیای فریب این بسیار واضح است که افرادی بهتر از همه فریب می خورند که قبلن فریب خورده اند»
این مساله ممکن است یک آسیب پذیری ژنتیکی را نسبت به چرب زبانی نشان دهد. اما احتمال بیشتری دارد که توضیحی کاملن روانشناختی برایش وجود داشته باشد:  داشتن میلی غیرمنطقی و قدرتمند به قبول این باور که شما در رابطه با فردی هستید که خواهان کمک به شماست. چنین میلی در اکثر موارد از یک یاس زودرس در رابطه های پیشین ریشه می گیرد. ایمان داشتن به کسی که شما را زمین می زند- به خصوص هنگامی که شما بسیار بی تجربه یا نیازمند کمک هستید- یکی از دو نتیجه ی زیر را در بر دارد:
شما بدبین و بی اعتماد می شوید، این تجربه را به دیگران تعمیم می دهید و از خود در برابر آسیب محافظت می کنید.
یا اینکه چنین اتفاقی را نادیده می گیرید. این نادیده گرفتن می تواند ریشه در این احساس داشته باشد که شخصی که شما را مایوس کرده بسیار برای شما مهمتر از آن بوده که بتوانید از او دست بکشید، مانند یک والد متناقض که شما هنوز به حمایتش نیاز دارید. در نتیجه شما آسیب را برای خودتان مبهم می کنید، آن را توجیه می کنید، یا از ذهنتان پاک می کنید و فرد متجاوز را حفظ می کنید، در حالیکه احساس شرم و خجالت را به خاطر چنین ساده لوحی با خود یدک می کشید.
اگر فرد متمایل به چنین پاسخی باشد، بسیار احتمال دارد الگویی از آسیب پذیری در برابر فریب را به وجود بیاورد. در واقع اگر  چنین فردی احساس کند که احتمال فریب وجود دارد، حواس خود را پرت می کند. یادآوری تجربه ی مایوس شدن و آسیب دیدن-اغلب به طور ناخودآگاه- به او سیگنالی می دهد که در انتظار تکرار دردناکی باشد. او به این ترتیب می تواند این باور را حفظ کند که کسی، روزی، می خواسته به او کمک کند.
Shadel می گوید که ابتدا با فهمیدن اینکه هنرمندان فریبکار ترجیح می دهند روی سرمایه گذارانی تمرکز کنند که قبلن گول خورده اند شگفت زده شده است چون انتظار داشته که این قربانیان حالت دفاعی بگیرند... اما در بین مصاحبه با هنرمندان فریبکار از طریق شغلش به عنوان وکیل مشتری دریافته است که در چشم مجرمان، فردی که 10 هزار دلار از دست داده است مورد خوبی برای کلاهبرداری است.
,

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۳ ، ۰۴:۰۳
سورمه