سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «قومیت» ثبت شده است

چند وقت پیش پادکست رادیو مرز گوش می دادم، موضوعش درباره غیرتهرانی ها بود. رادیو مرز هربار موضوعی انتخاب می کند که محل اختلاف بین آدم هاست و ممکن است باعث فاصله بین آنها شود.
ذهن ما برای ساده سازی همه چیز  دسته بندی هایی بسیار سطحی از مسائل انجام می دهد  و باعث می شود که به تدریج ما مساله ساده شده را به عنوان واقعیت بپذیریم در حالی که واقعیت ندارد یا در خوش بینانه ترین حالت تنها قسمتی از واقعیت است. مثلا اینکه مردها یا زن ها جور خاصی فکر یا رفتار می کنند، یا نسبت دادن صفت هایی خاص به قوم یا مذهبی خاص. این کلیشه ها ساده به نظر می رسند اما در واقع  می توانند بسیار خطرناک باشند چون با استفاده از آنها می توان  حق آدم های زیادی را پایمال کرد یا حتی شعله های جنگ را برافروخت.
در پادکست آخر رادیو مرز که درباره غیرتهرانی ها و مشکلاتشان است یکی از مخاطبین چیزی گفت که قبلا درباره اش فکر نکرده بودم. صحبت بر سر شهری مثل تبریز بود که در آن خیلی ها با هم به زبان ترکی حرف می زنند و بعضی ها حتی ممکن است فارسی متوجه نشوند. این دوست گفت کسی که می خواهد برای یک مدت طولانی به شهری برود که اغلب مردم آن شهر به زبان دیگری صحبت می کنند باید زبان آن شهر را یاد بگیرد.
این جمله باعث شد فکر کنم به اینکه واقعا چرا اینطور نیست؟ در ایران زبان های دیگری غیر از فارسی صحبت می شوند. ترکی، کردی، عربی یا گیلکی چندتا از این زبان ها هستند اما هیچ جایی برای یادگیری این زبان ها وجود ندارد. ما وقتی می خواهیم به کشور دیگرای برویم حتما چند وقت یا چند سال زمان می گذاریم و زبان آنجا را یاد می گیریم اما چرا چنین نگاهی به شهرهای مملکت خودمان نداریم؟ تازه برعکس ما ممکن است کسی را که ترکی یا کردی یا هر زبان دیگری صحبت می کند پایین تر از خودمان بدانیم یا اشتباهاتش را در زبان فارسی مسخره کنیم بدون اینکه در نظر بگیریم در واقع فارسی زبان دوم اوست و زبان دومش را با تسلط زیادی صحبت می کند و ما هم ممکن است یک زبان دوم را با اشتباه و با لهجه حرف بزنیم. حتی بدتر از این، مثلا در شهری مثل اهواز که خیلی از مردم عرب زبان هستند هیچ راهنمای عرب زبان یا تابلو به زبان عربی وجود ندارد. من شاهد این بوده ام که مادربزرگی که اصلا فارسی بلد نبود نتوانست منظورش را به مسئولین پرواز منتقل کند و کسی هم نبود که کمک کند. حتی این روزها که عراقی های زیادی وارد کشور می شوند هم این وضعیت تغییری نکرده است. به نظرم یک دلیلش این است که ما ایرانی ها خیلی یاد نگرفته ایم تنوع و تکثر را بپذیریم و با اینکه کشور بسیار متنوعی از لحاظ قومی و زبانی هستیم ولی راه درست برخورد با این تنوع را نیاموخته ایم. نتیجه همه اینها می تواند خیلی بد و تلخ باشد چون در ناآگاهی و عدم انعطاف پذیری ما همان کلیشه های قومی می توانند رشد کنند و در زمان نزاع یا تعارض می شود از این کلیشه ها سواستفاده کرد و مردم را به جان هم انداخت. برای اینکه چنین اتفاقی نیفتد باید از هم درک بیشتری پیدا کنیم و تنوع قومی را به رسمیت بشناسیم و به زبان ها و لهجه های دیگر با احترام نگاه کنیم.
 امیدوارم روزی در کنار کلاس های انگلیسی و فرانسه و آلمانی و ترکی استانبولی بشود ترکی تبریز و عربی خوزستان و کردی را هم یاد گرفت.


۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۲۳:۰۸
سورمه

چند وقت پیش داشتم عکس های یکی از روستاهای خراسان رو نگاه می کردم. یک پسر بچه تو عکس بود که رو شلوارش نوشته بود adidas. حس عجیبی بود. این حس که این شلوار نباید پای این بچه باشه و همین طور اون دمپایی های پلاستیکی. تو عکس های دیگه اغلب زن ها زیر چادرهای سیاهشون لباس های سوزن دوزی داشتن و پیرمردها لباس هاشون محلی بود. گرچه اغلب،  دمپایی های پلاستیکی پاشون بود. بعد فکر کردم به خودمون که تو شهر زندگی می کنیم. چطور ما می تونیم هر محصول خارجی یا هر لباسی که روش به یه زبون دیگه چیزی نوشته شده بپوشیم ولی یه بچه تو روستا نتونه این کار رو بکنه؟ چرا برام عجیب نیست که ما هم هر روز لباس هایی می پوشیم که متعلق به ما نیستن؟ به هر حال از بین رفتن لباس های محلی اول از شهرها شروع شده و البته به همین دلیل هم برامون عادی تره چون سال ها به این وضعیت عادت کردیم، ولی رسیدنش به روستاها احتمالا اجتناب ناپذیره مگر اینکه فکری به حال خودمون بکنیم. به خصوص که اول از همه این ما شهری ها بودیم که روستایی ها رو مسخره کردیم و «دهاتی» رو به یک فحش تبدیل کردیم. الان نباید خیلی ناراحت کننده یا عجیب باشه که کسی نخواد دهاتی باشه یا هیچ علامتی از هیچ روستایی با خودش داشته باشه.  اینجوری می شه که کم کم زبان ها، لهجه ها و لباس ها از بین می رن و آخرین بازماندگان انواع هنرها و صنایع دستی تو روستاها می میرن و جوون هایی که به خاطر دهاتی بودن مسخره شدن و به خاطر تو روستا زندگی کردن بی امکاناتی کشیدن شغل پدرها و مادرها رو ادامه نمی دن و رخت و لباسشون رو جمع می کنند و میان به شهر تا دیگه دهاتی نباشن.


۲ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۸ ، ۲۳:۴۸
سورمه

اشتباه است که فکر کنیم جنگ ها یا کشتارها یک مرتبه اتفاق می افتند. برای وقوع جنگ، یک نفرت پراکنی تدریجی  لازم است. ما باید آدم هایی را دوست نداشته باشیم که بتوانیم به مُردنشان راضی شویم. آنها که جنگ را برای منافع یا قدرتشان لازم می دانند از این موضوع آگاهند. آنها با تبلیغات واضح یا نامریی، ما را به سمت این نفرت سوق می دهند و ما خیلی وقت ها ناآگاهانه آب را به آسیاب این نفرت پراکنی می ریزیم. گاهی هم این نفرت زاییده ترس است. ما را از یک قوم، از یک دین یا از یک کشور می ترسانند و اطلاعاتی به ما می دهند که در بهترین حالت تحریف شده است.

 آنچه اینجا نقش مهمی بازی می کند «کلیشه های ذهنی» است. در واقع کلیشه همان سیاه و سفید دیدن است. آن گزاره هاییست که با همه یا هیچ شروع می شود. «همه مسلمانان... » «همه یهودی ها ... » «هیچ زنی...» یا «هیچ مردی ... » و این به قومیت ها و کشورها هم تعمیم پیدا می کند. «همه ایرانی ها...» «همه افغانی ها... » «همه کردها...» «همه لرها...» «همه عربها...». 
ذهن ما کلیشه ساز است به این دلیل که لازم دارد اطلاعات را طبقه بندی کند تا بهتر در خاطرش بمانند، اما کلیشه ها در عین حال خطرناکند چون باعث می شوند ما انسان ها را محدود کنیم و نتوانیم واقعیتشان را ببینیم آنهم به دلیل چیزهایی مثل جنسیت، ملیت یا قومیت که هیچ انسانی نمی تواند خودش تعیین کننده آن ها باشد و با آن ها به دنیا آمده است.
کلیشه ها خطرناکند چون  اگر ناآگاهانه استفاده شوند می توانند آدم ها را از هم متنفر کنند، چون می توانند منجر به جنگ شوند، کشورها را تجزیه کنند و کوره های آدم سوزی و اردوگاه های کار اجباری به راه بیندازند. کلیشه ها خیلی کوچک و بی ضرر به نظر می رسند اما می توانند منجر به فاجعه شوند.
حالا وقتی جوک قومیتی تعریف می کنیم، لهجه کسی را مسخره می کنیم، به لباس متفاوت کسی می خندیم و آداب و رسوم دیگری را برنمی تابیم  باید یادمان باشد که هر چند کم، ما پیام آور جنگ هستیم. فقط با شناختن کلیشه ها و استفاده نکردن از آنها ممکن است بتوانیم روی آرامش را ببینیم. با تمرین احترام به تفاوت ها و سیاه و سفید ندیدن آدم ها به دلیل جبر جغرافیایی که در آن متولد شده اند و رشد کرده اند. 

بهتر است تمرین کنیم و مچ خودمان را بگیریم. ببینیم هر روز از چندتا کلیشه ذهنی استفاده می کنیم. چندبار صفتی را به کل یک ملت، یک قوم یا یک جنس تعمیم می دهیم. چندبار همه پیروان یک دین را باهم می نوازیم. در حرف های دیگران هم بگردیم دنبال کلیشه ها، در فیلم ها، در کتاب ها. حساس شویم و کم کم جلوی خودمان را بگیریم و جلوی دیگران را هم. 


پ.ن: نامه مهدی یراحی درباره فیلم لاتاری انگیزه نوشتن این پست شد. 

مرتبط:

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۱۳
سورمه

تکثر فرهنگی به معنای تشخص دادن به فرهنگ‌های مختلف، آیا در عمل به تزاحم و تخاصم اقوام و مذاهب نخواهد انجامید؟

به خودی خود نمی‌توان دربارة این مسئله نظر داد؛ چون بستگی به این دارد که ما چگونه از این تکثر استفاده بکنیم. مثالی از کشورهای غیر از ایران می‌زنم. در چند دهة اخیر، بریتانیا و فرانسه، هر دو از روش تکثر فرهنگی برای مدیریت گوناگونی جوامع خود استفاده کرده‌اند؛ اما هر اندازه مدیریت بریتانیا در این  زمینه بهتر بوده است، در فرانسه تقریباً شکست مطلق را می‌بینیم. به دیگرسخن، در حالی‌که در بریتانیا تنش میان‌قومی کاهش یافته، در فرانسه دائماً رو به افزایش بوده و افزون بر این، بالا رفتن نفوذ احزاب فاشیستی و ضد خارجی در فرانسه، گویای شکست سیاست تکثر فرهنگی در این کشور است. بنابراین، مدیریت و استفادة درست از یک سیاست، بسیار اهمیت دارد. این‌که ما با روشی صوری، قومیت‌ها و زبان‌ها و سبک زندگی آنها را به رسمیت بشناسیم و همه‌جا در سخنرانی‌های رسمی از آنها دفاع کنیم، ولی مردم در عمل حق نداشته باشند از هیچ‌یک از این موارد استفاده کنند، به معنی یک سیاست تکثر قومی نادرست و آسیب‌زا است. اگر ما لباس‌های محلی را می‌ستاییم و آن را نشانة فرهنگ غنی خود می‌دانیم، باید حق استفاده از آن را هم در عمل ایجاد کنیم. همین امر در باب زبان‌های محلی صادق است و نباید از تشتّت و درگیری و تنش ترسید. همیشه آنچه این آسیب‌ها را ایجاد می‌کند، سخت‌گیری و محرومیت است، نه آزادی و تقویت هویت‌های محلی و کوچک در برابر هویت‌های مرکزی و قوی.

به نظر می‌رسد سیاست نانوشته پیش یا پس از انقلاب، هم‌سان‌سازی فرهنگی بوده است؛ نسبت هم‌سان‌سازی و وحدت بین اقوام و مذاهب چگونه باید باشد؟ آیا راه وحدت از هم‌سان‌سازی می‌گذرد؟

شبیه‌سازی و از میان بردن اقوام در ایران، چه امروز چه در آینده، غیرممکن است؛ زیرا قومیت‌ها و زبان‌های محلی دارای ریشه‌ها و پایه‌های سرزمینی وسیع و حتی فراملی هستند و از همین روی دوام می‌آورند و سیاست‌های یکسان‌ساز، با اصرار و بدتر از آن، با زور، آنها را تقویت خواهند کرد. اما هم‌سازی فرهنگی و تقویت وحدت ملی بر پایة به رسمیت شناختن عملی فرهنگ‌های محلی، امکان‌پذیر و بسیار مناسب است.  این امر ربطی به هم‌سان‌سازی دینی ندارد؛ زیرا ما در حوزة دینی بر خلاف حوزة قومی انسجام بسیار بالایی داریم. مسئله در اینجا سبک دینداری است که می‌توان دربارة آن بسیار سخن گفت؛ اما در اینجا نیز انعطاف و ملایمت و اعتدال ما سبب تقویت انسجام و وحدت خواهد شد و بالعکس، زورگویی و شدت عمل و خشونت ،این انسجام را از میان خواهند برد. این تجربه بارها و بارها در سراسر جهان تکرار شده و امروز تقریباً با قاطعیت می‌توان از این تز دفاع کرد که نبود انعطاف در این زمینه، به شدت آسیب‌زا است.

 

این گفتگو به صورت کامل در سایت  انسانشناسی و فرهنگ

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۳۶
سورمه

عروسک ها در خندوانه

دیشب سازندگان عروسک های بومی مهمان خندوانه بودند و خندوانه از حضور زنان و مردانی با پوشش قسمت های مختلف ایران رنگی تر از شب های دیگر بود.

دلم می خواهد اینجا به رامبد جوان و عوامل خندوانه آفرین و خداقوت بگویم و اعلام کنم که چقدر ممنونم که اینطور روی قومیت های ایران متمرکز شده اند و لباس ها، ترانه ها، گویش ها و زیبایی های متنوع آنها را نمایش می دهند.

تا قبل از خندوانه گویش و لهجه متفاوت قومیت های ایران وسیله ای بود برای خنداندن مردم در سریال های تلویزیون و تلویزیون بدل شده بود به یک سرکوب کننده و تحقیر کننده ی قومیت های ایران، اما حالا خندوانه با همکاری عروسکی با لهجه خوزستانی که می تواند به همه لهجه ها، زبان ها و گویش های  ایران آواز بخواند محبوب دل میلیون ها ایرانی است.

خندوانه دارد آرام آرام عزت نفس را به مردمان جای جای ایران بازمی گرداند و بهشان این پیام را می رساند که به خدا شما با همین زبان و پوشش و موسیقی متفاوتتان خیلی زیباترید. دارد به ما می گوید که ملت ایران ببینید چقدر سرزمینتان زیباست و چقدر قشنگی دارد برای لذت بردن. می گوید ایران فقط تهران نیست.

خندوانه حالم را خوب می کند و آرزو می کنم روزی زندگی واقعیمان در ایران هم شبیه خندوانه باشد. دست در دست هم، مهربان و هم دل، و ایستاده به افتخار خودمان، مردم ایران.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ شهریور ۹۵ ، ۱۰:۱۱
سورمه

می دانید بعضی واکنش ها، بعضی حرف ها، انقدر حال آدم را خوب می کنند که آدم دوست دارد برود گوینده شان را محکم بغل کند. به خصوص وقتی در دنیایی زندگی کنید که قحطی ذهن های روشن است یا حداقل تریبون ها کمتر دست کسانی می افتد که ذهن های زیبا دارند.

ترانه علیدوستی در نشست خبری فیلم فروشنده حرف هایی درباره نژادپرستی با اصحاب رسانه زده است که باید آن را طلا گرفت.

متاسفانه در ایران حرف های نژادپرستانه یا جنسیت زده زدن نه تابوست، نه خطری را متوجه کسی می کند. درست است که نژاد پرستی و سکسیسم در همه جای دنیا وجود دارد اما حداقل به دلیل تمام تلاش ها و جنبش ها حقوق بشری و قوانینی که وضع شده آدم ها نمی توانند انقدر راحت حرف های نژادپرستانه و جنسیت زده بزنند.

بله من فکر می کنم ما جز نژادپرست ترین مردمانیم منتها کسی درباره اش تحقیق نکرده است یا نگذاشتند که تحقیق کند. رفتار ما با مهاجران و نظراتمان درباره کشورهای همسایه همه چیز را روشن می کند. آن هم ما ایرانیانی که خودمان در سراسر دنیا مهاجریم. فکر می کنیم حق داریم از امکانات اروپا و آمریکا استفاده کنیم اما افغان ها و عرب ها حق مشابهی ندارند.

ما حتی نسبت به قومیت های سرزمین خودمان هم همین وضعیت را داریم. هر قومیتی خودش را از دیگران برتر می داند و بقیه را تحقیر می کند. بیشتر از همه شاید عرب های خوزستان در تیررس قرار داشته باشند.

در اهواز اگر ماشین جلویی شما پنجره اش باز شود و آشغالی از آن به بیرون پرت شود به احتمال زیاد یکی از سرنشینان همراهتان خواهد گفت :عرب بی فرهنگ! بدون فکر کردن به این موضوع که این صحنه را با کمال تاسف در سراسر ایران می شود دید!

من حتی دیده ام که برخی مدیران هنگام استخدام کارگر به قومیت افراد توجه می کنند و برخی را به دلیل کلیشه های ذهنی که درباره یک قوم دارند به راحتی رد می کنند چون ما در قانون کار هیچ قانونی برای جلوگیری از تبعیض جنسیتی، قومی، نژادی و مذهبی نداریم. دیده ام که می گویند لرها دعواییند، ترک ها نمی فهمند و مازندرانی ها بدجنسند.

شاید در قانون اساسی از برابری جنسیت ها و قومیت ها صحبت شده باشد اما در عمل چنین مفهومی به ندرت در بین ما دیده می شود.

تبعیض مذهبی هم یکی دیگر از انواع تبعیضی است که بسیار به کار می بریم. غیر از حکومت که اجازه پیشرفت مردم با کیش های دیگر را به خصوص در مشاغل دولتی نمی دهد یا مثلا جلوی مهاجرت مردمان سیستان بلوچستان را به دلیل سنی بودن به دیگر نقاط ایران می گیرد ما هنوز هم از ضرب المثل هایی مثل «راوی سنی بوده» استفاده می کنیم یا سال های زیادی زرتشتی ها، سنی ها، یهودی ها، مسیحی ها و صابیین را «نجس» خوانده ایم و شاید هنوز هم می خوانیم.

درباره زنان هم که وضعیت روشن است و برایش مثال هرروزه وجود دارد. مثلا در محل کارم چون مدتی سرپرست مهدکودک کارخانه بوده ام هنوز بعضی همکاران وظیفه خود می دانند من را روشن کنند که مهدکودک هزینه ای بیش نیست و بهتر است که نباشد یا در واقع «باید» که نباشد.

دیروز یک همکار آقا با من صحبت می کرد و می گفت نه تنها مهدکودک هزینه است بلکه به نظرش اصلن نیروی خانم خوب کار نمی کند و مدام در حال وقت تلف کردن است و بهتر است استخدام نشود.

اینکه مردهایی که حتی در سازمان قدرت عزل و نصب و تصمیم گیری درباره استخدام افراد را ندارند و حتی در موقعیتی نیستند که بتوانند چیزی را تعیین کنند، به خود اجازه می دهند مدام درباره حق کار زنان نظر دهند چیزی غیر از یک فرهنگ مریض جنسیت زده نیست.

راه درازی در پیش است و ذهن های پر تبعیض ما زندگی را بر هم نوعانمان سخت می کند و در این برهوت نگاه ها، حرف ها و ذهن های انسانی، آدم هایی مثل ترانه علیدوستی را باید قدر دانست و ازشان یک دنیا ممنون بود که هستند و از تریبون ها نه برای قدرت نمایی و خودی نشان دادن که برای یادآوری ارزش های انسانی استفاده می کنند.


پیوندهای مرتبط:

صحبت های ترانه علیدوستی درباره نگاه نژادپرستانه

حرف های فرهادی، حسینی و علیدوستی در نشست «فروشند»

عکس از اینجا

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۵ ، ۰۷:۳۰
سورمه