سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

۴۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کودک» ثبت شده است



 از آنجاییکه به نظر می رسد خیلی پیوندهای روزانه را نمی خوانید و از آنجاییکه من اصرار دارم بخوانیدشان از این به بعد بعضی ها را می گذارم توی دید تا شاید بیشتر خوانده شوند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۹
سورمه

دو نفر از اساتید آمدند برایمان از تجربه سفرشان به اندونزی و بازدید از یک مدرسه سبز  در جاکارتا گفتند. خیلی جالب بود. مدرسه کاملن بر اساس سیستم حفاظت از محیط زیست بنا شده بود. هیچ زباله ای دور ریخته نمی شد. همه چیز یا دوباره استفاده می شد یا بازیافت می شد و یا برای ساخت کمپوست مورد استفاده قرار می گرفت. مدرسه فروشگاهی داشت که کمپوست ساخت خودش را در آن می فروخت. ساختمان مدرسه کاملن بومی و سازگار با محیط زیست منطقه بود. جالب این بود که دیوار نداشت و مثل این بود که شما در وسط جنگل یک کلبه چوبی بدون دیوار داشته باشید. بچه ها بدون کفش و با پاهای برهنه در مدرسه تردد می کردند. همه آموزش ها به شیوه کارگاهی، غیرمستقیم و با کمک تسهیلگران بود. بچه ها دور هم می نشستند با هم حرف می زدند یا تجربه می کردند و تسهیلگرانی کنار آنها حضور داشتند با حداقل مداخله. زباله ها کاملن تفکیک می شد. بچه ها خودشان گیاه می کاشتند و حتا رشد گیاه در خاک کمپوستی و غیر کمپوستی را مشاهده و مقایسه می کردند. همه درختان و گیاهان موجود در محوطه دارای تابلو راهنما بودند که شامل نام علمی و خواص و ویژگی هایشان می شد. مدرسه دوزبانه بود و تابلو های راهنما همه به زبان انگلیسی بودند و بچه ها از سنی به بعد می توانستند به راحتی انگلیسی حرف بزنند. 
جالب ترین مساله از نظر من این بود که وجود بارندگی فراوان و وجود آب کافی در اندونزی در همه جای مدرسه تلاش برای استفاده از حداقل آب مشخص بود.


پ.ن1:به نظر می رسد ایران به تلاش خیلی بیشتری نیاز دارد تا خودش را در رابطه با آب و محیط زیست سرپا نگه دارد و البته بچه ها بهترین نیروی انسانی برای سرمایه گذاری هستند. گرچه برای بزرگسالان هم حتمن باید آموزش در نظر گرفته شود. اوضاع  خوب نیست.


پ.ن2: گویا قرار است به زودی از تاجیکستان آب وارد کنیم. 

پ.ن3: چند وقت پیش اولین مدرسه طبیعت ایران در مشهد راه اندازی شد. امیدوارم هر روز خبرهای بیشتری در رابطه با احداث این مدارس در سراسر ایران بشنویم. 

پ.ن4:دکتر عبدالحسین وهاب زاده بانی مدرسه طبیعت مشهد هستند. بد نیست ایشان را بیشتر بشناسیم.

پ.ن 5: عکس ها از سایت مدرسه طبیعت کاوی کنج برداشته شده اند

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۷
سورمه

در بخش کودکان شهرکتاب مشغول پرسه زدن لابلای کتاب ها بودم. صدای مادری را شنیدم که خطاب به کودک 8،9 ساله اش با تحکم خاصی گفت «من باید کتاب هایی که می خوای بخری رو تایید کنم». چند دقیقه بعد دیدم کودک به خاطر به دست آوردن کتابی که دوست داشت بخرد مشغول گریه کردن و غر زدن به مادر است. مادر با همان لحن جدی برای کودک توضیح داد که نمی تواند به خواسته اش برسد، می تواند همین طور گریه کنند یا با هم به خانه بروند و مدام در حال حرف زدن با کودک و توضیح برای او بود.
خریدم که در بخش کودک تمام شد به بخش بزرگسال رفتم. آنجا باز مادر و کودک را دیدم که اینبار همراه پدر بودند. متوجه شدم مادر وقتی را به کودک در بخش کودکان اختصاص داده و حالا می خواهد وقتی را به خودش اختصاص دهد. اما اینبار کودک به مانتوی مادر آویزان شده بود و مدام نق می زد و می گفت «بریم، بریم».
 از نظر روانشناسی کار درستی است که روی قانونی که برای بچه گذاشته اید پافشاری کنید و حتا اگر با گریه و غرزدن در محل های عمومی بخواهد با شما مبارزه کند از حرف خود کوتاه نیایید البته به شرطی که قبلن به صورت شفاف قانون مدنظرتان را برای کودک توضیح داده باشید. این هم درست است که باید با کودک خود حرف بزنید و مسائل را برای او توضیح دهید البته در صورتی که کودک بتواند به توضیحات شما توجه کند و آنها را بفهمد. این هم خوب است که روی اسباب بازی ها و کتاب های کودک خود نظارت داشته باشید اما بهتر است این نظارت غیرمستقیم باشد. 
باید به کودک آزادی عمل بدهید. نمی شود با بکن نکن کودک را علاقمند، خوشحال و مستقل بارآورد. بایدها و نبایدهای مداوم و بی مورد کودک را لجباز می کند. چه بسا این کودک در آینده علاقه خود را به کتاب از دست بدهد چون هرگز آزادی انتخاب کتاب به او داده نشده. چه بسا در آینده همیشه در انتخاب مردد باشد چون هیچوقت اجازه انتخاب نداشته است.
فضای قسمت کتاب کودک در شهرکتاب برای کودکان مناسب است. حتا اسباب بازی و لوازم نقاشی برایشان در نظر گرفته شده تا اگر دوست داشتند بازی کنند یا نقاشی بکشند. شاید می شد مادر به جای چسبیدن به کودک و کنترل مستقیم او، اجازه می داد کودک به تنهایی در این فضا به گشت و گذار و انتخاب بپردازد و خودش هم با خیالی آسوده در بخش بزرگسالان وقت می گذراند و اگر کتاب خاصی هم برای کودکش مد نظر داشت در کنار انتخاب های کودک، به او پیشنهاد می داد یا به مناسبتی مثل تولد به او هدیه می داد.
برای محدود کردن انتخاب های کودک می شد محدودیت ریالی یا تعدادی در نظر گرفت و از قبل با کودک شرط کرد که فلان تعداد کتاب یا فلان تومن کتاب می توانی برداری.
این روزها مادران حساس زیادی را می بینم که به کودکانشان می چسبند و فکر می کنند کودک بدون آنها قادر به انجام هیچ کاری نیست. این مادران فقط نگران امروز کودک هستند و آینده او را در نظر نمی گیرند. متوجه نیستند که هر روز بیشتر استقلال و اعتماد به نفس کودک را از بین می برند و برای کودک هیچ ابزاری برای مقابله با مشکلات و توانایی حل آنها باقی نمی گذارند. قانون حتمن برای کودک ضروری است اما نه با از بین بردن خلاقیت، اعتماد به نفس و استقلال او.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۶
سورمه


وقتی شما مدتی با کودکان سر و کار داشته باشید، کم کم شاخک هایتان به مسائل مربوط به کودکان حساس می شود. البته اگر روان شناس باشید و با آدم بزرگ ها سر وکار داشت باشید، گهگاهی به فکر فرو می روید که شاید بهتر است اینهمه برای تغییر مسائل مربوط به آدم ها بزرگ ها وقت نگذارید و از بچه ها شروع کنید تا سرمایه گذاری بهتری کرده باشید.
از نظر من که تازه، وارد دنیای بچه ها شده ام یکی از اتفاقات خوب سال های اخیر به وجود آمدن جشن لاکپشت پرنده است. گروهی از منتقدان و کارشناسان کودک و نوجوان هر سه ماه یک بار فهرستی از بهترین کتاب های آن سه ماه تهیه می کنند و در آخر هر فصل جشن کوچکی در شهرکتاب مرکزی ترتیب داده می شود تا این کتاب ها به خانواده ها معرفی شوند. بعضی از نویسندگان یا تصویرگران کودک و نوجوان هم در این جشن حاضر می شوند و کتاب ها را امضا می کنند. 
این روزها که بازار کتاب پر از کتاب های مختلف است، لاکپشت پرنده هم راهنمای خوبی برای خانواده هاست و هم وسیله ای برای اشاعه ی کتابخوانی است.
توصیه ام این است که هر وقت می خواهید برای بچه ای کتاب بخرید، نگاهی به لیست های لاکپشت پرنده بیندازید.
پیوند مرتبط:


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۴ ، ۰۸:۴۱
سورمه

 
تو فکر مهدکودک شرکت بودم. داشتم فکر می کردم یه سری کتاب براشون بخرم. یعنی در راستای چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، داشتم فکر می کردم مهدکودک شرکت ما به اندازه کتابخونه های روستایی بی امکانات و بی کتابه و شاید حتا بی اسباب بازی. یعنی اسباب بازی های فکری و جالب کم داره و اسباب بازی هاش قدیمی شدن. خلاصه هفته ی پیش تو این فکرا بودم که یه نامه از رئیس اومد. ازم خواسته بود درباره خرید اسباب بازی برای مهدکودک اعمال نظر کنم! خدا به داد سازمان برسه با لیستی که قراره براشون بنویسم :)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ دی ۹۳ ، ۰۷:۲۴
سورمه

حکمی که برای ناظم مدرسه ای  که کودکان رو مورد آزار قرار داده بریدن، حتی زندان هم نداره. 2 سال تبعید، 2 سال محرومیت از  فعالیت فرهنگی، آموزشی و ورزشی و 100 ضربه شلاق. یعنی بعد از دوسال که مثل چشم بهم زدنی می گذره ایشون باز می تونه ناظم مدرسه باشه.
قوانین ما واقعن افراد رو به ارتکاب جرم علاقمند می کنه و قربانیان رو ناامید از اعتراض. حداقل همچین فردی باید برای تمام عمر از مشاغلی که با کودکان در تماسه دور بمونه.
مجرمین رو تو این کشور تشویق می کنیم. یک نمونه ی کوچیکش سختی هاییه که زنانی که شوهر معتاد دارن باید برای به دست آوردن حضانت فرزندانشون بکشن.
البته باز هم جای خوشحالیه که همچین خبری رسانه ای شد و خانواده ها هم سکوت نکردن اما این سیستم قضاوت منظوری غیر از تشویق قربانیان به سکوت نداره. سیستمی که برای اعتراض به عدم حضور زنان در سالن های والیبال دختری رو 67 روز تو بازداشت نگه می داره اما برای کودک آزاری حتی حبس هم در نظر نمی گیره.
 
 لینک خبر:
یک مثال دیگر از پیامدهای ناگوااااااار برای پدر معتاد کودک آزار:
,,,,

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ شهریور ۹۳ ، ۰۵:۵۱
سورمه
سورمه - عاشق این عکس شدم



http://www.humansofnewyork.com/post/61676484090/seen-on-the-subway


,,,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۲ ، ۲۲:۱۴
سورمه

دانش آموز که بودم از جغرافیا و تاریخ بدم می اومد. بیشتر از جغرافیا، چون تاریخ باز یه داستانی داشت و حفظ کردنش راحت تر بود اما جغرافیا پر از اسم بود و محصولاتی که باید یادمون می موند مال کدوم شهر و استانه، کدوم استان کشاورزی داره و کدوم دامپروری، و من الان یکی از اون محصولات رو هم یادم نیست. فقط وقتی جغرافیا برام جالب می شد که با کاردستی همراه بود، مثلن باید آتشفشان درست می کردیم یا با کلاژ نقشه ی اروپا و آسیا رو نشون می دادیم.
حالا از اون زمان ها خیلی می گذره و من تازه به تاریخ جغرافیای این مملکت علاقمند شدم. می دونم خیلی ها هنوز هم علاقمند نیستن. سیستم آموزشی ما بیشترین ضربه رو به این مملکت می زنه چون نه تنها نمی تونه دانش آموزها رو به درسی که می خونن علاقمند کنه بلکه حتی خنثی هم نیست، بچه ها رو زده می کنه.
 دیروز تو ماشین بودیم با مخاطب خاص و ساعت تعطیلی مدارس بود. بی مقدمه گفتم «خوشحالم که مدرسه نمی رم» و واقعن خوشحالم از این موضوع. غیر از درسی که اکثر اوقات زورکی به خاطر نمره و آبرو و کنکور می خوندیم، جو اجتماعی مدرسه رو هم دوست نداشتم. فکر می کنم ما چیزی غیر از دیکتاتوری تو مدرسه هامون یاد نگرفتیم و همین طور رقابت. فکر می کنم دلیل اینکه ایرانی ها استاد کار تک نفره و در عین حال زیر آب زنی هستن همین باشه، می خوان فقط خودشون مطرح باشن. تو مدارس روحیه همکاری و همفکری تشویق نمی شد، مشورت به معنی تقلب بود. سوال کردن تشویق نمی شد و شاگردی زرنگ تر بود که کمتر سوال می کرد و معلم رو با سوال های احمقانه خسته نمی کرد. کسی که زودتر دستش رو بالا می گرفت زرنگ تر بود، کسی که بیشتر خودی نشون می داد.
سال ها طول کشید تا بفهمم تاریخ خوندن ممکنه به درد بخوره. که تاریخ یعنی دونستن ریشه ها، که از چه وقت بودیم و چرا اینطور بودیم و چی شد که اینطور شدیم. که جغرافیا یعنی دونستن اینکه این مملکت چقدر جاهای دیدنی و قشنگ داره که یه روز می شه رفت و همه رو دید. طول کشید تا معنی اون همه اسمی که مجبور بودیم حفظ کنیم رو بفهمم که این همه شهر با محصولات مختلف، یعنی مردم مختلف و متنوع با زبون های متنوع، آداب و رسوم و لباس و رقص و غذاهای مختلف. خیلی طول کشید که بفهمم مردم کشورهای دیگه این چیزا رو سرمایه می دونن و ازش فرهنگ و تمدنشون رو می سازن و بهش افتخار می کنن، به جای اینکه فقط نفت سرمایه و ارزشو همه چیزشون باشه،چیزایی که ما زمان دانش آموزیمون بی فایده و مزخرف می دونستیم که باید به زور یادشون بگیریم و از بر کنیم.
یادمه امتحان ها که تموم می شد بعضی بچه ها انقدر از کتاب هاشون حرصی و متنفر بودن که اونا رو پاره پاره می کردن و می ریختن تو خیابون و همیشه بعد امتحان تاریخ خیابون های نزدیک مدرسه بیشتر از همیشه پر بود از ورق های پاره که تو باد پخش می شدن.
فکر می کنم مدرسه چیزی به جز تنفر برای من یکی نداشت. از مخاطب خاص پرسیدم «به نظرت چطور باید یه روزی به بچمون یاد بدیم که مدرسه جای خوبیه؟»، واقعن چطور؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ مهر ۹۱ ، ۱۵:۳۶
سورمه

دیروز بعد از مدت ها رفتم استخر. بچه که بودم مامان اسمم رو نوشته بود کلاس شنا. می خواست حتمن جای خیلی خوبی باشه برای همین می رفتم مجموعه ورزشی حجاب. می اومدم خونه و غر می زدم که دوست ندارم برم کلاس شنا. نمی دونم مامان فهمید من مشکلم چیه یا فکر کرد من از آب می ترسم. مشکلم مربی بداخلاق کلاس شنا بود. من هم بچه ای بودم که از خودم خیلی انتظار داشتم و ایراد دیگران باعث می شد فکر کنم به اندازه کافی خوب نیستم و این مربی از این ایرادگیرها بود. خلاصه کلاس شنا به من خوش نمی گذشت، مثل خیلی کلاس های دیگه که اون موقع ها می رفتم و همه شون به جای حس لذت به من استرس و ترس می دادن. طفلک مامان چقدر ناراحت بود که این کلاس ها به درد ما نخورد.
ولی این بار که بعد از مدت ها رفتم استخر همه چیز فرق داشت. من دیگه اون دختر بچه ی کمرو و غمگین نبودم. اونجا احساس آزادی می کردم و بچگی. خیلی بهم خوش گذشت و خیلی خوشحال بودم. برای مامان هم خوشحال شدم چون کلاس هایی که ما رو فرستاد هدر نرفت. من شنا بلد بودم، فقط این بار با احساس خیلی بهتری شنا می کردم، برای خودم شنا می کردم، نه برای خوب و بی اشتباه بودن.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ شهریور ۹۱ ، ۰۰:۱۳
سورمه

امروز دیدم یه مامان به دختر 7 سالش می گفت که نوشابه از سوسک درست شده و به همین دلیل دخترش لب به نوشابه نمی زد. الان سوالی که ذهنم رو مشغول کرده اینه که این روش درستیه؟ البته نتیجه اش انگار خوب بود ولی به نظر درست نمیاد. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ فروردين ۹۱ ، ۲۲:۳۹
سورمه