سورمه

سورمه
سورمه نام شخصیت زنِ کتاب سمفونی مردگان عباس معروفی است که من اینجا آن را قرض می گیرم.
بایگانی
آخرین مطالب
پیوندهای روزانه

بیش ترین آسیب اما در زمان ظل السلطان (پسر ناصرالدین شاه) حاکم قاجاری اصفهان، بر چهل ستون وارد شد. به دستور این مرد بی کفایت، بسیاری از نگاره ها، با ضربه های تیشه مخدوش و لایه ای از گچ پوشانده شد؛ آیینه های ستون های ایوان ها و دیواره ها فروریخته شد و درها و پنجره های نفیس منبت کاری، گره چینی و خاتم کاری آراسته با شیشه های رنگی بنا، برای استفاده در کاخ شخصی حاکم به «عمارت مسعودیه» ی تهران منتقل گردید.
البته جای شکرش باقی است، در مقایسه با کاخ های دیگر صفوی نظیر آیینه خانه، هفت دست و نمکدان که توسط ظل السلطان کاملاً ویران شدند، این بنا شانس بیش تری برای ماندگاری به دست آورد.

از کتاب معماری ایران جهان در سپهر فرهنگ ایران، دکتر نوری شادمهانی، نشر مهکامه

عکس: تصویر کاخ آیینه خانه اصفهان که امروز دیگر وجود ندارد.

پ.ن: تعداد ظل السلطان ها این روزها خیلی زیاد شده با این تفاوت که حداقل ظل السلطان یک چهل ستون رو باقی گذاشت یا قسمت هایی از اون رو کند و توی خونه خودش استفاده کرد!امروز فقط بکوبیم و صاف کنیم جاش مجتمع تجاری بسازیم.

این روزها خبر خانه های منطقه دوازده تهران یا خانه پدر خلیج فارس (معین التجار) و خیلی خبرهای دیگه نوید آینده ی بی هویت تری رو میده.


۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۵۱
سورمه

پس از شاه عباس دوم تا هجوم افغان ها، از کاخ چهل ستون هم چنان برای برگزاری تشریفات رسمی استفاده می کردند. در حین برگزاری یکی از این جشن ها در زمان شاه سلطان حسین، چهل ستون دچار آتش سوزی شد و به دلیل خرافه پرستی شاه که خاموش کردن آتش را خلاف مشیت الهی می دانست، عمارت در شعله های آتش سوخت و آسیب جدی دید. آما پس از آن بازسازی، نوسازی و آرایش مجدد یافت.


از کتاب معماری ایران جهان در سپهر فرهنگ ایران، دکتر نوری شادمهانی، نشر مهکامه


پ.ن: نکته مثبتش اینه که اعتقاد نداشته حالا چون سوخت باید همونجوری جزغاله باقی بمونه. 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۴:۲۳
سورمه

دیشب در یک جمع خانوادگی یک دختر یک سال و نیمه به مادرش گفت: «به عمو بگو بهم بگه چه ناناز شدی» مادر بچه هم این را به عموی بچه گفت. عمو هم رو به دخترک گفت «چه ناناز شدی» بعد دخترک حسابی خوشحال شد و گل از گلش شکفت.
مادر دخترک درباره علاقه دخترش به ماتیک و شانه و لوازم آرایش و خوشگل بودن گفت. دخترک مدام می رفت سراغ بشقاب های روی میز و دوست داشت آنها را به آشپزخانه ببرد. مادر دخترک گفت:«تو خونه هم همین جوریه، همش بشقابا رو می بره آشپزخونه، دوست داره کمک کنه». خانم صاحبخانه که دختری نداشت و چهار تا پسر داشت با حسرت گفت: «آره خوبی دختر همینه. از بچگی به کاسه بشقاب علاقه داره».

چند وقت پیش در یک جمع دیگر پسر بچه 3 ساله ای به لوازم آشپزخانه علاقه داشت. فلاسک های چای را جمع می کرد، بشقاب ها را می چید، می رفت سراغ قابلمه ها و مادرش مدام بهش می گفت: «نکن، دست نزن». از مادر پرسیدم چرا انقدر جلوی بچه را می گیرد. گفت: «می ترسم رو شخصیتش تاثیر منفی بذاره. بزرگ هم شد همین رفتارا روش بمونه.»

 بچه ها خیلی کارها می کنند، به خیلی چیزها دست می زنند و برایشان آن مفهومی را ندارد که در ذهن ماست. بگذاریم تجربه کنند بدون اینکه مدام بهشان برچسب بزنیم.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۴ ، ۱۰:۰۸
سورمه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۵۴
سورمه



 از آنجاییکه به نظر می رسد خیلی پیوندهای روزانه را نمی خوانید و از آنجاییکه من اصرار دارم بخوانیدشان از این به بعد بعضی ها را می گذارم توی دید تا شاید بیشتر خوانده شوند. 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۱۰:۴۹
سورمه

دو نفر از اساتید آمدند برایمان از تجربه سفرشان به اندونزی و بازدید از یک مدرسه سبز  در جاکارتا گفتند. خیلی جالب بود. مدرسه کاملن بر اساس سیستم حفاظت از محیط زیست بنا شده بود. هیچ زباله ای دور ریخته نمی شد. همه چیز یا دوباره استفاده می شد یا بازیافت می شد و یا برای ساخت کمپوست مورد استفاده قرار می گرفت. مدرسه فروشگاهی داشت که کمپوست ساخت خودش را در آن می فروخت. ساختمان مدرسه کاملن بومی و سازگار با محیط زیست منطقه بود. جالب این بود که دیوار نداشت و مثل این بود که شما در وسط جنگل یک کلبه چوبی بدون دیوار داشته باشید. بچه ها بدون کفش و با پاهای برهنه در مدرسه تردد می کردند. همه آموزش ها به شیوه کارگاهی، غیرمستقیم و با کمک تسهیلگران بود. بچه ها دور هم می نشستند با هم حرف می زدند یا تجربه می کردند و تسهیلگرانی کنار آنها حضور داشتند با حداقل مداخله. زباله ها کاملن تفکیک می شد. بچه ها خودشان گیاه می کاشتند و حتا رشد گیاه در خاک کمپوستی و غیر کمپوستی را مشاهده و مقایسه می کردند. همه درختان و گیاهان موجود در محوطه دارای تابلو راهنما بودند که شامل نام علمی و خواص و ویژگی هایشان می شد. مدرسه دوزبانه بود و تابلو های راهنما همه به زبان انگلیسی بودند و بچه ها از سنی به بعد می توانستند به راحتی انگلیسی حرف بزنند. 
جالب ترین مساله از نظر من این بود که وجود بارندگی فراوان و وجود آب کافی در اندونزی در همه جای مدرسه تلاش برای استفاده از حداقل آب مشخص بود.


پ.ن1:به نظر می رسد ایران به تلاش خیلی بیشتری نیاز دارد تا خودش را در رابطه با آب و محیط زیست سرپا نگه دارد و البته بچه ها بهترین نیروی انسانی برای سرمایه گذاری هستند. گرچه برای بزرگسالان هم حتمن باید آموزش در نظر گرفته شود. اوضاع  خوب نیست.


پ.ن2: گویا قرار است به زودی از تاجیکستان آب وارد کنیم. 

پ.ن3: چند وقت پیش اولین مدرسه طبیعت ایران در مشهد راه اندازی شد. امیدوارم هر روز خبرهای بیشتری در رابطه با احداث این مدارس در سراسر ایران بشنویم. 

پ.ن4:دکتر عبدالحسین وهاب زاده بانی مدرسه طبیعت مشهد هستند. بد نیست ایشان را بیشتر بشناسیم.

پ.ن 5: عکس ها از سایت مدرسه طبیعت کاوی کنج برداشته شده اند

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ تیر ۹۴ ، ۰۹:۵۷
سورمه

در بخش کودکان شهرکتاب مشغول پرسه زدن لابلای کتاب ها بودم. صدای مادری را شنیدم که خطاب به کودک 8،9 ساله اش با تحکم خاصی گفت «من باید کتاب هایی که می خوای بخری رو تایید کنم». چند دقیقه بعد دیدم کودک به خاطر به دست آوردن کتابی که دوست داشت بخرد مشغول گریه کردن و غر زدن به مادر است. مادر با همان لحن جدی برای کودک توضیح داد که نمی تواند به خواسته اش برسد، می تواند همین طور گریه کنند یا با هم به خانه بروند و مدام در حال حرف زدن با کودک و توضیح برای او بود.
خریدم که در بخش کودک تمام شد به بخش بزرگسال رفتم. آنجا باز مادر و کودک را دیدم که اینبار همراه پدر بودند. متوجه شدم مادر وقتی را به کودک در بخش کودکان اختصاص داده و حالا می خواهد وقتی را به خودش اختصاص دهد. اما اینبار کودک به مانتوی مادر آویزان شده بود و مدام نق می زد و می گفت «بریم، بریم».
 از نظر روانشناسی کار درستی است که روی قانونی که برای بچه گذاشته اید پافشاری کنید و حتا اگر با گریه و غرزدن در محل های عمومی بخواهد با شما مبارزه کند از حرف خود کوتاه نیایید البته به شرطی که قبلن به صورت شفاف قانون مدنظرتان را برای کودک توضیح داده باشید. این هم درست است که باید با کودک خود حرف بزنید و مسائل را برای او توضیح دهید البته در صورتی که کودک بتواند به توضیحات شما توجه کند و آنها را بفهمد. این هم خوب است که روی اسباب بازی ها و کتاب های کودک خود نظارت داشته باشید اما بهتر است این نظارت غیرمستقیم باشد. 
باید به کودک آزادی عمل بدهید. نمی شود با بکن نکن کودک را علاقمند، خوشحال و مستقل بارآورد. بایدها و نبایدهای مداوم و بی مورد کودک را لجباز می کند. چه بسا این کودک در آینده علاقه خود را به کتاب از دست بدهد چون هرگز آزادی انتخاب کتاب به او داده نشده. چه بسا در آینده همیشه در انتخاب مردد باشد چون هیچوقت اجازه انتخاب نداشته است.
فضای قسمت کتاب کودک در شهرکتاب برای کودکان مناسب است. حتا اسباب بازی و لوازم نقاشی برایشان در نظر گرفته شده تا اگر دوست داشتند بازی کنند یا نقاشی بکشند. شاید می شد مادر به جای چسبیدن به کودک و کنترل مستقیم او، اجازه می داد کودک به تنهایی در این فضا به گشت و گذار و انتخاب بپردازد و خودش هم با خیالی آسوده در بخش بزرگسالان وقت می گذراند و اگر کتاب خاصی هم برای کودکش مد نظر داشت در کنار انتخاب های کودک، به او پیشنهاد می داد یا به مناسبتی مثل تولد به او هدیه می داد.
برای محدود کردن انتخاب های کودک می شد محدودیت ریالی یا تعدادی در نظر گرفت و از قبل با کودک شرط کرد که فلان تعداد کتاب یا فلان تومن کتاب می توانی برداری.
این روزها مادران حساس زیادی را می بینم که به کودکانشان می چسبند و فکر می کنند کودک بدون آنها قادر به انجام هیچ کاری نیست. این مادران فقط نگران امروز کودک هستند و آینده او را در نظر نمی گیرند. متوجه نیستند که هر روز بیشتر استقلال و اعتماد به نفس کودک را از بین می برند و برای کودک هیچ ابزاری برای مقابله با مشکلات و توانایی حل آنها باقی نمی گذارند. قانون حتمن برای کودک ضروری است اما نه با از بین بردن خلاقیت، اعتماد به نفس و استقلال او.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۸:۳۶
سورمه

 دو مرد داشتند برایم توضیح می دادند که حجاب قانون کشور است و خوب یا بد باید رعایت شود. یکی شان تعریف کرد که خانه فلان خانم نویسنده بودند و این خانم تا زمانی که عکاس درخواست کرده عکسی بگیرد بی حجاب بوده اما بعد از درخواست عکاس یک شال روی سرش می اندازد. وقتی با تعجب عکاس روبرو می شود می گوید که این قانون مملکت است و باید رعایت شود. این دوست هدفش از تعریف این داستان این بود که بگوید ببینید فلان زن نویسنده فرهیخته این قانون را قبول دارد و شما هم به قانون احترام بگذارید.


خوب من فکر می کنم اینکه این خانم نگذاشته ازش عکس بگیرند ربطی به قبول داشتن قانون نداشته و فقط از دردسر جلوگیری کرده است. چه کسی می گذارد هنگام نقض قانون ازش عکس بگیرند به خصوص که فرد معروفی هم باشد؟ 


قطعن عجیب نیست که نیمه ای از جمعیت که قانون به نفعش نوشته شده و کمترین محدودیت را برایش در نظر گرفته از رعایت قانون حرف بزند. همان طور که در زمان تبعیض نژادی در آمریکا حتمن بیشتر اعتراض کنندگان به تبعیض نژادی سیاهان بودند، نه سفیدان. احتمالن سفیدان فکر می کردند رعایت کردن قانون که کاری ندارد و این قانون مملکت است. احتمالن رزا پارکس برای سفیدها یک زن کله شق نقض کننده قانون بیشتر نبود که از حدش حسابی تجاوز کرده بود.


متاسفانه آدم ها توانایی همدلی و نگاه کردن از چشم یکدیگر را ندارند.

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۴ ، ۰۸:۲۹
سورمه

محوطه تاریخی شوش و منظر فرهنگی میمند ثبت جهانی یونسکو شدند. با این دو اثر ایران تا امروز دارای 19 اثر ثبت جهانی است.

عکس ها از سایت یونسکو

پ.ن: امیدوارم اتفاق های خوبی برای شوش بیفتد. به نظرم شوش تا امروز جایگاهی در حد و اندازه خود بین مردم نداشته و ارزشش ناشناخته باقی مانده است.

مشروح خبر:
ثبت جهانی شوش و میمند

صفحه میمند در سایت یونسکو

صفحه شوش در سایت یونسکو

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۴ ، ۰۷:۵۷
سورمه

استاد سر کلاس راجع به تورهای ورودی و سوالات گردشگران خارجی و چگونگی پاسخ دادن سوالاتشان توضیح می داد. گفت که همیشه اول تور بین مسافران کاغذ پخش می کند و می گوید هر نوع سوالی راجع به هر چیزی که دوست دارند بپرسند و از آنجا که از نظر گردشگر خارجی ایران کشور مرموزیست سوالات بسیار زیاد و متنوع است.


بعد شروع کرد سوالات را خواندن و برایمان توضیح داد که چطور به این سوالات چالش برانگیز که مسائل سیاسی و اجتماعی ما در آنها مطرح شده، درست و زیرکانه پاسخ دهیم.


پاسخ های استاد پر از دور زدن، پاک کردن صورت مساله و نگفتن حقایق بود. پر از نشان دادن زیبایی به جای زشتی.


یکی از دانشجوها پرسید، «استاد یعنی باید بیشتر خوبی ها رو بگیم و بدی ها رو نه؟» استاد دلیل آورد که مدام همه جا بدی ها را می گویند و ما قرار است زیبایی های ایران را نشان دهیم.


دانشجو گفت ولی اگر عقیده واقعی مان این نباشد چه؟ بعد خودش را مثال زد که به عنوان یک زن که حقوق زیادی از او سلب شده وقتی درباره زن ها و حقوقشان از او سوال می شود چه جوابی باید بدهد؟ 


کلاس وارد بحث راجع به زن ها شد و بحث کشید به ورود به ورزشگاه ها.


استاد گفت «من واقعیت رو درباره ورزشگاه بهشون می گم. بهشون می گم اونجا چقدر فحش می دن و بد حرف می زنن و زن ها نمی شه برن ورزشگاه. من خودم نمی ذارم دخترم بره.»


من گفتم «استاد والیبال که دو ساله ممنوع شده قبلش که مشکلی نبود.» استاد جوابی نداشت.


یکی دیگر از دخترها گفت «خوب استاد اگر زن ها به ورزشگاه برن این وضعیت درست می شه، تا کی قراره ادامه داشته باشه این وضع؟»


یکی دیگر از دختران گفت «این حجاب که کلن زوره». یکی از پسرها جواب داد که «الان که مرزهای ایران بازه، هرکی دوست داره می تونه از ایران بره».


این دوستان، به اصطلاح فرهنگی های مملکت ما هستند ولی دیدشان نسبت به زن فرقی با بسته ترین اقشار جامعه نداشت.


این استاد یکی از راهنماهای برجسته گردشگری کشور است که به راحتی به ما می گفت زن ها مشکلی در ایران ندارند و این را باید گردشگر خارجی هم القا کرد. در واقع تمام مشکلات ما زنان توهمی بیش نیست.


در این مواقع فکر می کنم شاید پیروزی ما در مذاکرات و برداشته شدن تحریم ها و بهتر شدن روابط ما با غرب خیلی هم به نفع زنان نباشد. همانطور که رابطه خوب عربستان با غرب برای زنان عربستان قیمت گزافی داشته است.


چند وقت پیش به یکی از فعالان محیط زیست و میراث فرهنگی که البته مرد بود گلایه کردم که چرا برای تبلیغ محیط زیست بلیت والیبال تهیه کردید و به ورزشگاه رفتید. پرسیدم اگر به جای زنان یک اقلیت قومی یا نژادی از رفتن به ورزشگاه منع شده بود باز هم همین کار را می کردید. پاسخ داد که من فعال محیط زیستم هر وقت فعال حقوق زنان شدم در این مورد کاری انجام می دهم.


با این استدلال احتمالن فعالان حقوق زن هم اگر برای رسیدن به اهدافشان لازم بود به محیط زیست صدمه بزنند نباید دریغ کنند.


این مردان مملکتم که زحمت زیادی هم بابت ارتقا فرهنگ و شکوفایی ایران می کشند با بی تفاوتی خود نسبت به تبعیض و مسائل و مشکلات زنان، زخم های عمیق تری به روان ما می زنند تا مردهایی که نه دستی بر کار فرهنگی دارند و نه می خواهند کاری برای ایران انجام دهند. 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۰ تیر ۹۴ ، ۰۸:۱۵
سورمه